قبل از عقدم پسر دایی مامانم از دختر خالم خواستگاری کرد خودش نه خانوادش بعد پسر دایی مامانمم با داییم همکاره شمارمو از گوشیه داییم برمیداره به دوستش میگه که به من پیام بده وبگه خودش منو دوس داره خانواده اش دختر خالمو بعد دختر خالم بهشون جواب رد داد متولد ۷۵هستش بعد هم عقد کرد از یه طرف پسر داییه مامانم به منم خودش ابراز علاقه کرد ودر حد یه نصفه روز چت و اون ترسید تو فامیل بد شه براش پسره ۶۲ هست منم ۷۲ هستم بعد دوسال از اون قضیه منم عقد کردم هم من و هم دختر خالم با فاصله ی یکسال تو عقد جدا شدیم اول دختر خالم بعد هم من یه هفته قبل از اینکه بفهمه من طلاق گرفتم تو دوران عقد به دختر خالم پیشنهاد ازدواج داد اونم گفت باید فککنه بعد تو یه مراسمی منو دید پدرش که میشه دایی مادرم گفت چه خبر من واسه اینکه خبر جدا شدنمو علنی کنم تو مهمونی اعلام کردم و پسر دایی مادرم جا خورد همون شبم دختر خالم بهش زنگزد که صحبت کنن پسره درست وحسابی ج نداد و هفته ی بعدش تولد پسره بود دخی خاله تبریک گفته اونم گفته مرسی خوشحالم کردی پیام دادی و دیگه پیگیر نشده تا اینکه هفته پیش سفر بودم دیدم تو اینستا از طرفش بهم درخواست اومد ۵دقیقه هم طول نکشید در خواست برداشت