دارم عمرمو می زارم سر رابطه ای که نه سر داره نه ته تا میام بگم برو نه خودم می تونم نه اون چکار کنم چه غلطی کنم قصدمون ازدواج نیست ولی خیلی همو دوست داریم اون پسر و من مطلقه سه سالم ازش بزرگتر با یه بچه نه خرج می کنه نه هیچی منم دستم تنگ دو بار درهفته میاد پیشم خودشو بکشه یبار ببرتم بیرون خسیسه کلا منم هی بپز بشور بزار جلوش انقدری که من خرجش می کنم اون هوامو نداره منم ادم رندی نیستم ولی خیلی دستم تنگ و دوست داشتم طرفم منو حمایت کنه بخدا حالم وحشتناکه دست به چند کار زدم نشد چند جا برا استخدام نشد اخه تهران نیستم شهرستان ما برا مرداشم کار نیست زدم تو کار اینترنتی نشد زدم تو کار تو خونه نشد موندم چکار کنم گیجم منگم از سر تنهایی خودمو مجبور کردم به این رابطه خرجمم شوهر سابق بخاطر نگهداری بچه که نندازمش تو سرش می ده در حد بخور نمیر پای مهریمم داره حسابش می کنه چون مهرمم نداد ای خدا مگه من ۱۸ سالمه ولی دارم مثل بچه ها رفتار می کنم بسکه عقده محبت دارم بخاطر کمبودایی که شوهر سابقم برام ایجاد کرد اونکه کلا روانی بود و دست بزن و بد دهن و این ولی اروم و مهربون هر جفتشونم خسیس بودن نه خرج می کنه نه ازدواج می گه بمون تا بعد برات خواستگار بیاد از اونطرف می گه من بند بند وجودم تو رو دوس داره اخه یکی نیست بهش بگه چه حرفیه من بمونم بیشتر وابسته شم تو بیشتر وابسته شی بعد من.چجوری کیس ازدواج که به شرایط هم بخوریم گیر بیارم با وجود تو اخه مگه می شه من نمی دونم چی بش بگم قشنگ تو برزخم تا ولش می کنم زمین و زمانو بهم می دوزه اشک و واسطه گری دوستاش و ای خودمو می کشم من ۳۶ سالمه اون ۳۳من می دونم باید رهاش کنم مساله وابستگی و دوست داشتنه که از بس تنهام.می دونم باز می رم سمتش باز اگر حمایت مالیم می کرد یه حرفی بعد پا می شه میاد خونه من اگر یبار همسایه ها ببینن منو پرت کنن بیرون چی اگه بگوش شوهر سابق برسونن این یه ذره پولم نده چی اصلا فکر من نیست انگار بخدا پول مشاوره ندارم اصلا چجوری می شه ادم عشقشو رها کنه?اونقدرام هیجان ندارم چون سنم بالا فقط یه عشق قلبی و وابستگی ولی چون خیلی تنهام نه دوست نه همدم باز می رم سمتش