شوهر رفتم ک راحت بشم از بی محبتی از بی کس و کاری گفتم خودم خانواده تشکیل میدم خودم....وز شانس بدم خوردم ب گرونی....و ی شوهر بی عرضه همین
پدره من تو این دوران عقد در اومده ی سفر نشده بریم ی روز کامل نشده با شوهرم باشبم هرجا دعوتم کنن فقط خودمو مادرم میاد و...ملت حرف میزنن برام تا مادرشوهرم گفته خلاصه یک شب خونه شوهرم اینا نخابیدم اگ از تنهایی بمیرم همه برن مسافرت شوهرم نباید بیاد پیشم ...و خیلی محدویت های دیگه الانم مونده عروسی لعنتی ک متنفرم ازش پول نداره بگیره چکار کنم میخام بمبرم بخدا