من مجردم ولی قبلا که کم سن بودم وقتی یه دختر ازدواج میکرد حس میکردم مثله پرنسس ها باهاش رفتار میشه و همه چی مطابق میله اونه و اون خوشحال ترین آدمه تو فاصله خواستگاری تا عروسی.ولی الان که بیست و چندی سن دارم و خواستگار واسم میاد میبینم که آواز نی فقط از دور خوش بوده و خانواده پسر اونقدرها هم به دختر بها نمیدن و حتی خود پسرهم فک میکنه از دواغ فیل افتاده.
یه خواستگار داشتم که همه چی داشت جدی میشد ولی من توی مراسما خیلی اذیت میشدم اصلا خوشحال نبودم حس میکردم اونجور که باید بهم احترام گذاشته نمیشه و در پایان بهم خورد همه چی.بعدا که با اطرافیانم درموردش حرف میزدم اونا هم میگفتن همچین شرایطی رو تجربه کردن.دیگه اون حس خوب رو نسبت به ازدواج ندارم
چرا اینطوریه؟