ماهی یکدفعه میام خونه مامانمم اونم با اصرار خودش کلی اصرار میکنه که بیام وقتی میام تا چند روز خوبه چون همو ندیدیم بعد. چند روز شروع میکنه که اصلا چرا اومدی ،اومدی خونمو به هم ریختی و ...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مثلا صبح بیدار شدم طرفت رو شستم و گازو تمیز کردم و اشپزخونرو دستمال کشیدم و خلاصه مرتب کردم گفتم امروز دیگه گیر نده باز دوباره سرو کرده قرار بود ماکارونی درست کنم سسشو درس کردم اومدم بگم و بخوابونم الان صداش از تو آشپزخونه میاد با کلی غر غر
راهت دوره! تازه عروسی! ماهی یه بار میری خونه مامانت میمونی چند وقت بدون شوهر!
الان از ماه رمضان نیومدم دیگه الانم که اومدم میگه عروسم شدی یک سره خونه منی و به هم می ریزی از روزی که من اومدم تو آشپزخونه نداشتم بیاد کلا خیلی گیره همشم به کار خونه اصلا درک نمی کنه من بچه کوچیک دارم شب تا صبح نمیزاره بخابم خستم