سلام بچه ها. میدونم که از دست من خیلی عصبانی هستین و میخواین سر به تنم نباشه اما لطفا این پیام منو رو بخونین.
من مجبور شدم فیزیکدان رو وارد ماجرا کنم. در ابتدای تاپیک، دو تا از بچه ها به من پیام دادن که همه جزئیات رو تعریف نکن چون شناخته میشی و حرفهای خصوصی بین خودت و استاد رو اینجا نزن شاید استاد راضی نباشه. اما من دیدم که اونطوری نمیتونم راهنمایی بگیرم و چون میدونستم که مدام اشتباه میکنم بنابراین ترجیح دادم که جزئیات رو بیان کنم و یک کاربری دیگرم رو به اون شکل وارد کنم که هر جا که احتمال دادم دارم شناسایی میشم کاری کنم که همه فکر کنن که دارم دروغ میگم و تاپیک رو باور نکنن و تاپیک حذف بشه.
از همین جا از همتون معذرت میخوام. میدونم که خیلی اذیت شدین اما خدا میدونه که من قدر دان شما هستم و بدونین که من چاره ایی نداشتم و مجبور بودم.
اما اینکه که کدوم بخش ها رو دروغ گفتم ، باید بهتون بگم که من در هیچ جای تاپیک به کسی دروغ نگفتم. حتی در پیامهای خصوصی. حتی جواب که به فیزیکدان هم دادم باید بدونین که از ته دلم بود و خدا میدونه که همچین کاری میکردم.
اگر سوالی دارین میتونین همین جا ازم بپرسین چون میخوام تاپیک رو بعدش حذف کنم.
ادامه ماجرایی که داشتم رو براتون میگم.
بعد از اینکه اون اتفاق در نمایشگاه افتاد و من خیلی ناراحت شدم. توی ماشین دیگه با استاد اصلا صحبت نکردم و خیلی سر سنگین بودم. خودشون هم متوجه شدن و هیچی نگفتن و فقط گفتن صندلی رو بخوابون و بخواب. من رو گذاشتن شهرستان پیش مادر و پدرم و خودشون رفتن تهران. روز بعد زنگ زدن و گفتن که کی میاین تهران تا من قرار دورهمی رو بگذارم و بهشون گفتم که مشخص نیست و ایشون گفتن که باید شما رو ببینم و من گفتم که ببیین من میخوام یک چیزی به شما بگم. چرا شما اون کار رو کردین؟ ایشون توضیح داد که من میدونم که شما ناراحت شدین اما چاره ایی نداشتم و یک سری مسائلی رو توضیح دادن که من رو قانع کرد. قرار گذاشتن برای دورهمی با مادرشون روز بعد که من و پدرو مادرم رفتیم تهران و من و مادرم رفتیم منزل مادرشون . که البته زمین تا اسمون با ما فرق داشتن و کاملا باز بودن . البته همه خانوم بودیم. دیگه جزئیات رو براتون نمی نویسم.
در نهایت ما دیشب عقد کردیم. استاد اصرار داشتن که عقد و عروسی با هم باشه من هم راضی بودم اما مادرشون گفتن یک ماه عقد باشین و بعدش عروسی بگیرین. عقد هم در نهایت سادگی بود و در محضر بود و پدر و مادرم و والدین ایشون بودن. برادر من هم مثل همیشه نیامد.
از همه دعاهای خوبی که برام کردین ممنونم. عذر میخوام که وسطش کمی اذیت شدین باور کنین چاره ایی نداشتم. مجبور شدم.
لطفا گزارش نزنین تا همه بیان و حرفهاشون رو بزنن و جوابشون رو بدم.