من دانشجو بودم، سال اول تو خوابگاه بودم که یه زیرزمین خیلی خیلی بزرگ داشت که یه بخش بزرگش واسه مطالعه بود و تی وی داشت، بعد این زیرزمین چون خیلی بزرگ بود تو در تو بود
مثلا بخش اول سالن مطالعه بود ، بعد یه بخشش سرویس بهداشتی بعد یه بخشش میزهای بزرگ تنیس داشت و تقریبا ته ته زیرزمین بود
خیلی خیلی وحشتناک و تاریک بود این زیرزمین و با کلی چراغ همیشه روشن می شد
یه شب با دوستام قرار گذاشتیم روح احضار کنیم، تو قسمت داخلی زیرزمین، ساعت ۲.۳۰ صبح که همه خواب بودن
همین که رفتیم اونجا و مستقر شدیم و نعلبکی رو گذاشتن، من چنان جیغی کشیدم و ترسیدم ، فرار کردم، که کل خوابگاه با صدای جیغ من بلند شدن و از اتاقها ریختن بیرون🤣🤣🤣