من مادر شوهر پدر شوهرم انتظار دارن یجا که میرن دم ب دقیقه بهشون زنگ بزنی حالشونو بپرسی یا اینکه وقتی میخان برسن شام براشون بپزی یبار از مسافرت اومدن بعد منو شوهرم رفتیم دنبالشون اصن هم بهمون نگفته بودن کی میان خیلی یهویی گفتن بیابد دنبالمون بعد که اومدن خونه قیافه گرفتن که چرا شام نیس من رفتم شام خودمونو آوردم الکی گفتم ما خوردیم اما بازم قهر کرده بود مادر شوهرم اما خب من همیشه این کارو میکنم اما الان شوهرم باهاشون قهره حرفهای خیلی ناراحت کننده ای ب شوهرم زدن بنظرم زنگ نزنم بهتره .الان رفتن جایی اما واقعا حسشو ندارم هی زنگ بزنم یعنی با اینکه شوهرم کاری ب این خاله زنک بازیا ندارن اما من همش خودمو زیر ذره بین گذاشتم که اگه این کارو نکنم نکنه فلان بشه آخه اصن ارزش کارای آدمو نمیدونن😔
بیخیال بابا ،منم تا چند وقت پیش همش فکر خیال ولی الان نه ، میگم بزار بگن من بدم مهم ارامش و اسایش خودمه ،هیچکس به اندازه خودم مهم نیس ،توام زنگ نزن خودتون بدعادتشون کردین
تو دنیا فقط یکی هست که واسه من نفس میکشه اونم دماغمه😐تموم شد و رفت
معلومه خودتم مشکل داری چه اهمیتی داره دوتا کور و کچل راجبت چی فکر میکنن اونا عمر خودشون و دیگه کردن جوونیتو با خوش خدمتی و استرس برا تایید دیگران هدر نده