2733
2734
عنوان

هرروز توهم زایمان دارم😥🙁

487 بازدید | 110 پست

الان یک هفته ای میشه ک هرروز که بیدار میشم فکر میکنم امروز روز آخر حاملگیمه... همش منتظر درد زایمانم...

امروز ک دیگه بیشتررررر... چون سه چهار بار انقباض و دلدرد اومد سراغم ک به قول معروف میگن انقباضات کاذبه...

ولی نمیدونم چرا توهم امروز خیلی قوی تر از همیشه ست...

قلبمم داره میاد تو حلقم‌...

نکنه بزام امروز....

وای هم شوق دارم😍 هم استرس😢

انشاءالله به سلامتی زایمان کنی گلم

😊مرضیه هستم😊 خدایا همیشه شکرگزارت هستم ازت میخوام برا یه لحظه هم منو به حال خودم نذاری ببخش اگه امانتدار خوبی نبودم بهم کمک کن و توان بده که بچه هام رو طوری بزرگ کنم که فقط و فقط بنده خودت باشن و خوب بندگی کنن...خدای خوبم به حق پنج تن همه آرزومندای بچه رو به آرزوشون برسون...خدای خوبم به همه ما فرزندان سالم و صالح و خوش قدم و خوش روزی عنایت بفرما...الهی آمین حالا یه صلوات هم هدیه کنین به روح اموات


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738
انشاءالله به سلامتی زایمان کنی گلم

شمام تیکرت دقیقا مثل مال منه..خوشبختم..نینیت پسر؟

خدایا!ای محبوب من..به همه کسانی که به تو ایمان راسخ دارند آرامشی از جنس مصلحتت عطا فرما..

خوش بحالت که نی نییت یه تکونی به خودش میده.نی نی من که حسابی جا خوش کرده امید ندارم سر تاریخ زایمانم زایمان کنم اخه هنوز حتی یک ثانیه هم‌درد کاذب نگرفتم

من همونیم که ناخواسته باردار شده بود🥴 تمام آینده رو فقط برای پسرش برنامه ریزی کرده بود و نمیتونست عضو جدیدو بپذیره😓 افسردگی گرفته بود هیچ جوری با بارداریش کنار نمیومد😖 دنبال دارو و روش های سقط بود😭،الان همون جنین ناخواسته به دنیا اومده 😊یه دختر به زیبایی و سفیدی فرشته ها🥰.اون روی شوهرمو با اومدن دخترمون بعد از ۸ سال زندگی مشترک تازه دیدم 😆جوری قربون صدقه ی دخترمون میره و تو آغوش میگیرتش که باورم نمیشه این مرد همون شوهر  خجالتی و کم عاطفه است که  به زبون اوردن احساساتش خیلی براش سخت بود😮،باشه. هر روز میگم خدایا هزار مرتبه شکرت که این فرشته کوچولورو به ما دادی(مادر بزرگ یکی از شاگردای دوسال پیشم بعد از دوسال بی اطلاعی از هم خواب دیده بود توی تاریکی توی یه خونه چراغ سبز روشن بوده از ادما میپرسیده این خونه کیه بهش میگفتن خونه خانم معلم طاهاست.مادر بزرگ طاها صبح بلند میشه به دخترش زنگ میزنه میگه مامان امروز حتما به معلم پسرت زنگ بزن احوالشو بپرس این خوابو دیدم حتما چیزی هست.تو اوج ناراحتی من و تصمیم جدیم برای سقط این خانم با تعریف کردن خواب مادر ساداتش منو از حماقتی که میخواستم بکنم منصرف کرد.دعای خیرم همیشه بدرقه راه عزیزان مادر بزرگ طاها خواهد بود.🌹💝(اگر به قدر یک جمله تونستید کسی را از خواب غفلت بیدار کنید دریغ نکنید شاید یک جمله شما زندگی بخشید به کسی💝💝💝💝) )الهی لحظه لحظه ی  زندگی تک تکتون  پر از اتفاقای ناخواسته شیرین و پر از ارامش مث شیرینی اتفاق ناخواسته ی ما باشه.        خداوندا به اندازه تمام هستی شکرت .                    
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز