شاید این بی اعتمادیش ریشه در گذشته اش داره و هیچ ربطی ب شما نداره
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
بی اعتمادی و بدبینی همیشه علت واقعی نداره خیلی وقتا تو ساختار شخصیت فرد شکل گرفته با اعتمادسازی هم حل نمیشه فقط چاره ش روان درمانی عمیقه
اگر زندگی خانوادگی پرتنشی داریم و تحصیلات و تخصص در زمینه خانواده نداریم نسخه ناموفق زندگی خودمون را برای بقیه نپیچیم ! مثال: همه مردها فلانند، همه زنها فلانند، به شوهر رو نده، جواب بدیشونو با بدی بده، ازدواج نکن، ازدواج بکن، بچه بیار زندگیت شیرین شه... حسن ختامشم اینه که روانشناس و مشاور هیچی حالیشون نیس من خودم یه پا مشاورم! شما اگه بیل زن بودی که در خونه خودتو سرسبز کرده بودی عزیزدل
مثلا میگه من نیستم بیرون نرو؟یه مدت کلید نکن رو قضیه هی بحث نکن حساس تر میشه وقتایی ک خوبید آروم هستین بگو ن درخواست کن ک پرو بشه نه این ک طلبکارانه بگو
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
شوهرم اوایل میگفت تنها بیرون نرو فقط باشگاه رو ک خیلی هم پیاده دور بود میذاشت برم اونم ۸صبح !الان تو محل میذاره تنها برم باشگاهمم ک هست راه دور با ماشینم با خواهرم ک هم سن هستیم اجازه میده خیلی کار و تلاش کردم آخرش یه روز قهر کردم رفتم خونه بابام البته توافق کردیم ک برم ب نتیجه نرسیدیم طلاق ک دیدم خیلی تاثیر داشت و عوض شد تا اون لحظه خیلی دعواها و بحث ها داشتیم با زبون خوش هم تاثیر نداشت
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود