2726

من ملیکا 14 ساله از تهران هستم و دارم می رم به سال هشتم میخوام داستان عشقم به خانم معلمم رو تعریف کنم من مشاور و روانشناس و روانپزشک رفتم و به تشخیص اونا من مشکل جنسی ندارم😬 
سال ششم بودم که درسام سنگین شد برای اینکه مدرسه نمونه دولتی قبول بشم خیلی تلاش کردم ولی آزمون ها برداشته شد و مدرسه های نمونه دولتی تبدیل به هیات امنایی شدند وای با همون معلم ها و همون طرز درس دادن و امکانات 
خلاصه من تونستم تو یکی از این مدرسه ها قبول بشم ..
بی خبر از اینکه چ اتفاقاتی برام تو اینجا رقم میخوره


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

داشت می گذشت خیلی خوشحال بودم که تو همچین مدرسه ای قبول شدم معلم های خوبی داشتم دقیقا همون چیزی که میخواستم بود دوست های خوبی داشتم درسام تقریبا عالی بود اما همیشه آدم ی سری از معلم هارو بیشتر دوس داره من معلم ریاضیمون رو بیشتر از بقیه دوس داشتم اونم بخاطر طرز درس دادنش اینکه تو کلاس حرفای متفرقه نمی زنه که کم کاری کنه تیپش رو دوس داشتم خلاصه در همین حد بود معلممون خیلی خشک بود در طی کلاس شاید یکبار هم نمی شد لبخندشو ببینی کلا آدم قاطعی بود و بسیار سختگیر ولی عالی درس میداد

امتحانات ترم یک شروع شد تایم کلاس ها خیلی خیلی کم شده بود شاید هر کلاسی یک ربع بیست دقیقه بخاطر همین من دلتنگ معلم میشدم امتحاناتمون اینطوری بود که ساعت11تعطیل میشدیم و اول هشتما و نهما امتحان میدادن بعد ما توی اون تایم ما وقت خوندن داشتیم ساعت 6 صبح پامیشدم حاضر میشدم پیرامون موقع هوا خیلی سرد بود بخاطر همین تو ناهار خوری میشدیم منم درس نمیخوندم تا وقتی کمعلمم رد بشه و ببینمش اون دایمی که میرفتم مدرسه هوا هنوز تاریک بود بعضی مواقع اولین نفرات بودم که میومدم از ترس اینکه اون رد نشه و من نبینمش

اولین بار بود که عاشق میشدم برام این حس عجیب بود نمیدونستم باید چیکار کنم نمیتونستم با کسی حرف بزنم فکر میکردم خیلی غیر عادی تو این سن خلاصه اولین بار با دوستم حرف زدم اونم عاشق ی خواننده بود بهم گفت که باید با خودت تلقین کنی که من دوسش ندارم تا خلاص شی مکافاتم از همون روز ای اول شروع شد نزدیک به یک ساعت وای میسادم تا رد بشه و من ببینمش موقع امتحانات بود درسام رو انقدر میخوندم که اگه مراقبمون شد سریع بنویسم و بقیه تایم رو نگاهش کنم که سرانجام کارنامم شد 19/77

عشقم خیلی افراطی شد دو جلسه رفتم مشاور بیرون دیگه بنظر تموم شده بود خوب شده بودم که ی روز سر کلاسش بودم خیلی خیرش میشدم که یکدفعه. تصمیم گرفتم دوسش داشته باشم دوباره

دوباره تو راهرو ها افتادم دنبالش اونم متوجه نمی شد تا چند وقت اینطوری پیش رفت ولی تاوان دیدنش هم تو خونه پس میدادن همه روز ها بجز دوشنبه میومد دوشنبه ها برام خیلی بد میگذشت

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز