راستش من بیست ساله کاربر خاموشم و خواستم شناسایی نشم. از الان بگم نیاین بگین دروغه و سرکاریه و فانتزیه ذهنیته.هر کی بگه دروغه واگذارش میکنم ب امامزاده کامبیز و برادران به جز بیژن.ایشاللا سوسک بره تو شلوارش هر کی منو قضاوت کنه.
عاقا من یه دختر خیلی زیبا و قشنگ بودم که قدم۱۷۹ و وزنم ۵۸ کیلو بود اون موقعا.چشمام عسلی نسکافه ای بود که یه ته رنگ آبی هم داشت.پوستم مثل بلور بود.لبام قلوه ای خدادادی و بینیم عروسکی طبیعی داشتم. من خیلی باهوش و با استعداد بودم.مثلا یکی میپرسید چار چارتا من سریع میگفتم هشت تا.حتی یه ثانیه هممکث نمیکردم.خلاصه شاگرد زرنگ همه مقاطع بودم..وای یاد اون روزا افتادم اصن دستام داره میلرزه😢😢.همینطور اشکه که داره میریزه😭😭
بچه ها شوهر خیرندیدم اومد هستین بقیشو بزارم.بچمم همینطور داره زر زر میکنه پ د ر س گ
سال اول دانشگاه یه استاد خیلی خوش تیپ و پولدار و بد اخلاق داشتیم.همیشه ته ریش داشت و یه سیگار هم گوشه لبش بود.دوستام همه عاشقش شده بودن .من ولی تووی این باغا نبودم و فقط حواسم ب درسام بود و میخواستم موفق شم و پله های ترقی رو چن تا چن تا برم بالا
بعد یه روز که استادمون گفت این زنگ چی داریم اقا بچه ها هم گفتن نقاشی داریم.گف یه طرح دلخواه بکشین.منم شروع کردم ب کشیدن.وقتی داشت میدید طراحی ها رو از بچه ها سریع رد شد به من که رسید سیگارشو دراورد با فندک روشن کردو یه دود عمیق داد بیرووون.چشماش دو دو میزد .منم که اصن این چیزا حالیم نبود.خیلی بی توجه بودم اصلا دنبال شوهر موهر نبودم که جوون مادرشوهرم.
دوستام خیلی دلشون شوهر میخواس و دوس داشتن استادمون عاشقشون بشه ولی اون فقط به من توجه داشت.یه روز دوستم گف استاد نمایشگاه زده گفته حتما حتما حتما فلانی (یعنی من) باید برم.دل توو دلم نبود.دوستام خیلی حسودیشون میشد که انقد استادمون خاطرخواه من بود ولی من بازم بهش بی توجه بودم
خلاصه ما رفتیم نمایشگاه و کلی دختر قرتی پرتی وخوشگل موشگل دورشو گرفته بودن من از همه ساده تر بودم .یهو استادمون منو دید چشناش گرد شد و جمعیتو زد کنار و با لکنت گف خانوم فلانی واقعا خوش اومدین. لنتی بعدا فهمیدم منو دیده بود خودشو خیس هم کرده بود.ولی من بازم بی توجه بودم که اون عاشقمه و برام مهم نبود .اصن یه وضعی..دوستام بازم داشتن از حسودی میمردن چون فقط جوابای سوالای منو میداد و ب هیشکی توجه نداشت
هستین بقیشو بگم..