خانوما دوباره سر یه چیز کوچیک دعوا راه انداخت😐پریشب بود دوستم زنگ زد که همه بچاهای دبیرستان و راهنمایی دورهمی گرفتیم تو پارک دوستم دعوتم کرد و گفت شام و همه چی مهمون من خب منم افسرده شده بودم دلم هم واسه دوسام تنگ شده بوداونا هم بعد ازدواجم ندیدن اصلاح کردم چه شکلی شدم چندتاشون بچه داشتن میخواستم بچه هاشون روببینم به شوهرم گفتم برم؟گفت نه😐هی میگم چرا میگه خوشم نمیاد میگم دلیلشو بگو میگه نه منم اومدم بازبان نرم زنانه راضیش کردم و برای اینکه بعدا حرفی پیش نیاد و تهمتی به من نزنن و اون خیالش راحت باشه گفتم خواهرم هم میبرم چقدر براش دلبری کردم تا راضی شد گفت برو منم زنگ خواهرم زدم گفتم میای فردا همراهم که تنها نباشم اونم از شوهرش اجازه گرفت شوهرش گفت باشه این از پریشب بیاین همگی تا بگم سر این موضوع چه برسرم اورد