اومدیم چند روز بمونیم مادرشوهرمم ببریم یه ماه بمونه خونه ماه چون راهمون دوره خاله شوهرم گفت خوب نگه داریا گفتم چشم بازم گفت گفتم چشم بعدش بازم با حالت تندی گفت گفتم یعنی مواظبش باشید بعد بع شوهرم کفت وسط روز برو ب خونه سر بزن حس میکنم زیادی بهشون احترام گذاشتم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
الانکه نباید گفت اگر بودم چی میگفتم!! شما چشم چشم نکن گلم😊 ولی باز تکرار کردن بگید همسرم به من اطمینان داره منم حواسم هست نیاز به انقدر تاکیید نیست و تمام
گلا با لحن بد حرف میزنن.مادرشوهرم خوبه هااا کاری باهام نداره شوهرم تک پسره زندایی های شوهرم میگن ما حاری های تو هستیم گقتم نه لازم نکردع من از جاری بدم میاد تنهام راحت ترم گفت پس همون خدا تورو میشناسه بهت حاری نذاده