2733
2734

خودمو میگم اول

سلااااامتیم همین که همه چهارستون بدنم سالمه و محتاج کسی نیستم

سقف بالا سرم

شغلم 

شوهرگلم 

خانواده عزیز همسرم

خانواده ی گل خودم

ماشینم که زیرپامه باهاش راحتم

زیباییم 

کولری که الان داره خنکم میکنه

لباسام

شخصیتم

و میلییییییاردها میلییییارد نعمت دیگه که زبان قاصره😍😍😍😍


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

سلامتی خودمو خانوادم

شوهر خوبم 

دختر نازم

مامان بابا و خواهرام 

داماد های فوق العاده مون

خانواده ی خوب و مهربون شوهرم 


خداوند به حضرت موسی فرمود با زبانی که گناه نکردی دعا کن تا روا گردد. حضرت فرمود کدام زبان است که گناه نکرده باشد؟  خداوند فرمود تو با زبان دیگران گناه نکرده ای از دیگران بخواه برای حاجتت دعا کنند تا روا گردد. با یه صلوات دعام میکنی؟؟؟ 😢
2738

وجود نازنین دوتا پسر گل خوشگلم و باباشون خانواده همسرم خصوصا مادر شوهر و خواهرشوهرای گلم سقفی که بالای سرمه و اینکه محتاج نا اهل نیستم

هر کس تفکرش با تو متفاوت است، دشمنت نیست. انسان دیگری است با دیدگاه دیگر، فقط همین.   

پسرم که سلامته

سایه پدر و مادرم که بالا سرمن

دیگه هیچی به ذهنم نمیرسه 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

سلامتی خودم وخانوادم😍😍


پسرنازممممم😍😍😍


شغل همسرم❤


چشمای رنگیم ک همه دوسشون دارن😍😍😍


ازخدا میخوام همه دوستای نی نی سایتیم همیشه تو ارامش وخوشی زندگی کنن🙏🙏🙏الهی امین


توروخدابرای زودتر حل شدن مشکل پدرومادرم دعا کنید مادرم روی خوش زندگیرو ببینه خدایا قربونت بشم    خیلی خوشحال میشم انشالله ک خواسته دلتون با صلاح خدا یکی بشه دوستای نی نی سایتی❤عاشق قلبای مهربونتونم❤💜خدایا شکر همه نعمت هات
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730