خسته شدم حس میکنم برگشتم ب همون ۱۶،۱۷سالگی که از ترس همین حرفای مادر پدرم همین کاراشون همین رفتاراشون همین فوش دادناشون چشم بسته با یه نامرد عوضی ازدواج کردم بعداز ۴سال ولم کرد دوباره منو انداخ اینجا ،ایندفه خیلی سختره خدایا منو ببر پیش خودت تو ک نمیبری بزا خودم بیام بپرسم چرا چرا چرا ،خستم یروز خوش ندیدم نه اینجا نه خونه شوهر .چرا بعضیارو ک غرق خوشبختین رو میبری پیش خودت اما منی ک آرزومه مرگ نمیبری ؟؟؟؟؟