سلام
میرم سر اصل مطلب
دم خونه ما یک درخت هست که پیارسال کاشتیم .هنوز کوچیکه .قدش صد و پنجاه و قطر تنه اش ده سانت ایناس . درخت معمولی و بی ثمر هم هست یعنی میوه نمیده . من دوسش دارم به خدا ؛ بهش رسیدگی میکنم هر روز دو نوبت آب میدم. اما
اما
اما
از اونجایی که من با خانواده شوهرم قطع رابطه و دشمن خونی هم هستیم و اونها در ریزترین های زندگی ما دخالت میکنن و شوهرمو میندازن به جونم ٬ این درخت شده اهرم فشار و باعث حرف و حدیث . بماند که چی میگن و چه کار میکنن .فقط بدونید روزی نیست که بابت این درخت من جواب پس ندم به شوهرم .
البته شوهرم با من و پسرم زندگی نمیکنه ٬ خونه ننشه ) اما هر روز سرکشی میکنه و وای از این یگ وجب درخت که شده مصیبت زندگی من !!!
به خدا خنده دار نیستا. نحندید .دغدغم هم کم نیست .انقدر زیاده که خدا عالمه.ولی اینم شده غوزه بالاغوز
حالا چند روزه پیش خودم میگم یک کاری کنم از بین بره اصلا. چه غلطی کردم درخت کاشتم .ولی میترسم .حس بدی بهم دست میده .میگم نکنه بدبیاری بیاره .یا گناه باشه و یا ....
کسی میدونه حکمش چیه؟؟