بارها تاپیک زدم و گفتم ک درگیر طلاقم چهارساله!
ب هردلیلی عقب افتاده این طلاق!خیلی خسته م ولی تحمل میکنم چون میدونم خدا بزرگتر از این حرفاس و حتما حکمتی داره ک کارم تاالان طول کشیده.
دو سال پیش درست تو اوج غم و غصه یکی اومد تو زندگیم ک وضعش مث خودم بود یعنی در شرف طلاق!فهمیدم بهم علاقه داره!(اینم بگم ک اصلا ادم بدی نیس ک فک کنید نباید میومد سمتم چون شوهر دارم و این حرفا)شوهرم چهارساله ی ی بارم دنبالم نیومد.اون تنها بود و منم تنها اولش خونواده ش پاپیش گذاشت بهم گفتم اگه توم دوست داری پسر مارو ک ما صبر میکنیم تا هم مشکل پسر ما حل بشه هم تو.
اولش گفتم من طلاقم دست خودم نیست نمیدونم کی کارم تموم میشه...