2726
عنوان

باز هم ماجراهای مادرشوهر

337 بازدید | 26 پست

دوستان واقعا تصمیم گرفته بودم در مورد مادرشوهرم چیزی نگم ولی انصافا این یکی توی گلوم گیر کرده نگم غمباد میکنم.

امشب رفتیم خونه مادرشوهرم.من کیک درست کرده بودم با یه کم تخمه اینا بردیم.

خونه برادرشوهرم هم بستنی خریدن.

خواهر شوهرم هم بود.

پذیرایی فقط همینا بود که ما آوردیم.چندبار چند نفری گفتن چایی اگه کنار کیک بود چقدر خوب بود.

مادرشوهر من انگار اصلا صاحب خونه نیست.هیچی نگفت.اصلا تکون هم نخورد.و اصلا چایی درست نکرد.

یعنی یه چایی دم کردن اونم برای بچه های خودت اینقدر سخته حالا بغل بچه هات عروسات هم یه جرعه بخورن چی میشه مگه؟

هیچ وقت مهمونی نمیده.هیچ وقت.فقط توقع داره عروساش دعوتش کنن شام و ناهار.همیشه هم میگه ها.میاد میگه چرا چند وقته کسی از شما دعوتم نکرده.

تازه دخترش هم معافه.اون آخه ...نمیتونه دیگه‌.

یه بار تو عمل انجام شده قرار گرفت قرار شد بریم توی حیاط و نه توی خونه خودش.توی حیاط پهن کنیم غذا بخوریم.

مثلا غذا با اون بود.

خمیر فلافل آورده توی یه ظرف با یه کیسه خیار گوجه.نه قاشق نه بشقاب هیچی دیگه هم نیاورده.

نصف خمیر فلافل رو من نصف دیگش جاریم بردیم خونمون سرخ کردیم آوردیم.شوهرامون هم سالاد درست کردن.بچه هامون هم روی زمینا جیغ میزدن هیچکی محلشون نمیداد.

سینک خونه های ما پر ظرف شد اجاق گازمون روغنی .اما مادرشوهرم یه ظرف فقط مال خمیر فلافل رو با خودش برد خونشون.

اصلا وظیفه خودش نمیدونه به اندازه سر سوزنی کاری برای کسی بکنه اما همه باید و وظیفشونه خدمتگزارش باشن.

واقعا چرا اینجوریه؟اصلا نمیتونم درکش کنم؟

چطوری فکر میکنه که آخرش اینطوری رفتار میکنه؟

من یک نامادری هستم.نامادری ها مادرانی هستند که به اندازه یک مادر و حتی بیشتر انرژی صرف میکنند اما هرگز به اندازه یک مادر ستایش نمیشوند.نه تنها ستایش نمیشوند که حتی گاهی ...اما خدایی دارم که قدردان من است...

ولش کن بابا تنبله مثل مادرشوهر من 

حالا ما هفته ای یکبار میریم اونجا فقط ب من و دخترش دستور میده میگه غذا و آماده کردن ظرف ب پای شماست 😐

خودشم مثل مهمون میشینه ۵۴ سالشه حالا پیر شه چی میشه😶

جان مادر بعد از ۴ سال انتظار آمدی 😍خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس،بزرگترین نعمت و با شکوه ترین لحظات دانستنی.... خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ،بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم ....بگذار آرام باشم ...ب کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی ...فاش میگویم این حس را تاکنون لمس نکرده بودم ...اینگونه عاشقی  کردن را خودت ب من آموختی...احساس خودت ب تمام بنده هایت ...آری حس مادری ام را میگویم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حالا این خوبه..مادرشوخر من عین گاو میخوره به خودش زحمت نمیده واسه خودشم چایی درست کنه انگار کلفت گرفته نه عروس

چشم چشم دو ابرو،چشمای گریان بی سو،کمرم بند شکسته آن کمند گیسو،وقت باران همه ی پنجره ها میرقصند،باز کن این پنجره را باز هوا میخواهم
2728

خواهرمنم هم دردم باهات بااین تفاوت که اینا ففط وظیفه من میدونن یعنی جاریم هم معافه.منم اوایل مثل خنگا بودم اماالان تقریبأیکسال ونیمه محل نمیدم بهشون

بالاخره منم مامان شدم.روز11اردیبهشت 1398 دخترکوچولوی من ساعت16و35 دقیقه به دنیا اومد😍😍😍

من خونه مادرشوهرم اگه کسی اینطور بگه خودم پا میشم چایی میزارم....همه هم توقع دارن من پا شم . البته خودمم معذب میشم اگه اون بره بزاره...

یعنی من کاراشتباهی میکنم🤔🤔

اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ...اللهم عجل لولیک الفرج ... التماس دعا دوستان
خواهرمنم هم دردم باهات بااین تفاوت که اینا ففط وظیفه من میدونن یعنی جاریم هم معافه.منم اوایل مثل خنگ ...

من مثل خنگا نبودم شوهرم هی مجبورم میکرد که مهمونی بدیم.ولی بعد خدا بهم رحم کرد دو تا بارداری پشت سر هم و دوتا بچه کوچیک دی.ه روش نمیشه چیزی بگه.

من یک نامادری هستم.نامادری ها مادرانی هستند که به اندازه یک مادر و حتی بیشتر انرژی صرف میکنند اما هرگز به اندازه یک مادر ستایش نمیشوند.نه تنها ستایش نمیشوند که حتی گاهی ...اما خدایی دارم که قدردان من است...

مادر شوهر منم منتظر نشستن با دو تا دختراش ک یکی هنوز ازدواج نکرده منو جاریم بریم بهشون چایی بدیم عمرا پاشن یه چایی جلومون بزارن وارد ک میشی نمیزاره بشینی میگ چایی و روشن میکنی دوتا بیاری اصلا وظیفه ما میدونه حتی خواهر شوهر کوچیکم ک کوچیکتر از منه خیلی وقیح و پرو میشینه من پاشم تو خونشون ازش پذیرایی کنم

من خونه مادرشوهرم اگه کسی اینطور بگه خودم پا میشم چایی میزارم....همه هم توقع دارن من پا شم . البته خ ...

دقیقا وظیفه چایی درست کردن همیشه با من بود و واقعا وظیفم بود.

ولی بعدش دیگه بدم اومد ازش.چندبار باردار بودم حالم بد بود میرفتم خونش حاضر نبود پاشه چایی بذاره.منم با خودم گفتم عجب آدمیه.پرتوقع.منم دیگه بلند نشدم به بهانه درد دارم و بچه کوچیک.

آخه جالبه دخترش هم هست.اونم پا نمیشه.آخه چرا؟

من یک نامادری هستم.نامادری ها مادرانی هستند که به اندازه یک مادر و حتی بیشتر انرژی صرف میکنند اما هرگز به اندازه یک مادر ستایش نمیشوند.نه تنها ستایش نمیشوند که حتی گاهی ...اما خدایی دارم که قدردان من است...
دقیقا وظیفه چایی درست کردن همیشه با من بود و واقعا وظیفم بود. ولی بعدش دیگه بدم اومد ازش.چندبار بار ...

وا.....اگه دختر داش که اون باید پا میشد دیگه

ولی اگه ادم زیادم بهشون سواری بده ادمو خر فرض میکنن

متعادل باش

اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ...اللهم عجل لولیک الفرج ... التماس دعا دوستان

ماه رمضون حتی یه دونه افطاری هم درست نکرد.

مردم خودشونو میکشن افطاری بدن ثوابه و اینا.

بعد جالبه طوری رفتار میکنه که انگار مهربونترین مادر دنیاس.خودشم میگه هگه به من میگن خیلی مهربونی.

من نمیدونم این همه کی هستن حالا؟

من یک نامادری هستم.نامادری ها مادرانی هستند که به اندازه یک مادر و حتی بیشتر انرژی صرف میکنند اما هرگز به اندازه یک مادر ستایش نمیشوند.نه تنها ستایش نمیشوند که حتی گاهی ...اما خدایی دارم که قدردان من است...

عزیزم بی خیال باش . چیزی نمیشه گفت و کاری نمیشه کرد. دیگه سنی ازشون گذشته و حوصله کار هم ندارن

ان شاالله خدا انقد بهت روزی بده که هزارتا از دور و برت شکمشون سیر بشه

وا.....اگه دختر داش که اون باید پا میشد دیگه ولی اگه ادم زیادم بهشون سواری بده ادمو خر فرض میکنن م ...

مشکل شوهرمه.

خیلی طرفدار مادرشه که یه وقت کسی چیزی بهش نگه.

میدونه مادرش سرتاپا عیب و ایراده برای همین همیشه دست پیشه که پس نیفته.

کافیه من یک کلمه اسم مامانشو بیارم یه دعوای جانانه درست میکنه.منم واقعا دیگه جرات ندارم اسمشو بیارم.توان تحمل جنگ و دعوا ندارم.

تنبل بودن خانوم فقط یکی از محاسن ایشونه کلی خوبیهای دیگه هم داره که اصلا حوصله ندارم ازشون بگم.

من یک نامادری هستم.نامادری ها مادرانی هستند که به اندازه یک مادر و حتی بیشتر انرژی صرف میکنند اما هرگز به اندازه یک مادر ستایش نمیشوند.نه تنها ستایش نمیشوند که حتی گاهی ...اما خدایی دارم که قدردان من است...
عزیزم بی خیال باش . چیزی نمیشه گفت و کاری نمیشه کرد. دیگه سنی ازشون گذشته و حوصله کار هم ندارن ان ش ...

واقعا سنی نداره.خیلی هم سالمه.

من مشکلم با اون توقع های بیجا و بعد ادای مهربون بودن داشتنه.

من خودم امشب کیک درست کردم بردم خونش با اینکه میدونستم‌حتی کوفت هم جلومون نمیذاره.

ولی گفتم عیب نداره.از کوزه همان تراود که در اوست.

دلم میخواد چیزی درست کنم بقیه بخورن.

ولی پرویی مادرشوهرم واقعا سردم‌ کرده.اوایل خیلی مهمونی میدادم.من خیلی اجتماعی هستم.ولی از بس پروه.بعدش هم احساس صمیمیت میکنه دیگه ول نمیکنه هر روز میومد خونم مهمونی سر زده‌.

منو عاجز کرد.الان هی وسوسه میشم مهمونی بدم ولی زود به خودم یادآوری میکنم که حوصله دردسر هاش رو ندارم.

من یک نامادری هستم.نامادری ها مادرانی هستند که به اندازه یک مادر و حتی بیشتر انرژی صرف میکنند اما هرگز به اندازه یک مادر ستایش نمیشوند.نه تنها ستایش نمیشوند که حتی گاهی ...اما خدایی دارم که قدردان من است...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز