حدودا یک ماهه اسباب کشی کردیم اومدیم شهر مامانمینا از شانس بد نزدیک خونه ی داداشم خونه گرفتیم اونم مجبور بودیم چون خونه اصلا پیدا نمیشد با شرایطی که میخواستیم زن داداشم خیلی (ببخشید از این لفظ استفاده میکنم ) آویزونه ینی همیشه بد موقع میاد اومدنش با خودشه رفتنشم با خداست 😐
سه تا بچه داره که یکیش واقعا اذیت کنه از در و دیوار بالا میره دائم روی مبلا لول میخوره یه چی میخوره میریزه گاهی هم گلاب به روتون تف میکنه اصلا به هیچ صراطی مستقیم نیست
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
من ی روز دوستم با بچش ناهار اومد تا 5 هم موند گفتم شرمنده دخترم باید بخوابه و تا شما اینجا بمونید نمیخوابه البته لینقدم مستقیم نگفتم ولی خودش متوجه شد هر چیزی حدی داره
زن داداشم متاسفانه اصلا به تمیزی و نجاست بچه هاش نمیرسه مثلا یهو دست میزنه شلوار بچش میگه ای وای خیس کرده همون جوری میگیره بغلش و حتی دستشم نمیشوره منم تازه همه چی رو شستم اعصابم خورد میشه
همیشه ام وقت ناهار میاد نمیگه خو مثلا غذاتو اضافه کن من بمونم وقتی هم سفره باز میکنیم انگار نه انگار مثلا بگه ببخشید مزاحم شدم و اینا😐حالا دیروز با وجود اینکه بهش گفتم ناهار شوهرم داره میاد خونه بعد ظهر بریم خونه ی مادرشوهرم ساعت یک و نیم دست سه تا بچه هاشو گرفته اومده خونمون تا شوهرم بیاد باز نشسته بود منم غذام کم بود یه تعارف کوچیک کردم اونم پا شد رفت شوهرم میگه باید نگهش میداشتی خیلی بد شد آخه به خدا یه روز دو روز نیست که این همیشه اینجوریه به نظر شما من بد کردم؟؟؟
تازه سه روز بود اسباب کشی کرده بودم به بهانه ی اینکه یکی از وسایلامون دستشون بود آورده بود پس بده ساعت ۹ و پنج دقیقه شب اومد خونمون دید من دارم شام درست میکنم گفت ما هم شام نداریم مجبور شدم نگهش دارم گفتم خب بمونید اینجا گفت باشه فقط خودت به داداشت زنگ بزن 😐😐😐