دلم براش کبابه.. آبجیم خیلی مظلومه. شوهرش آدم درستی نیست. الهی هرکسی ک چنین بچه هایی تربیت میکنند به ذلت بمیرند.. دیشب بهم چیزهایی از زندگیش گفت که هنوزم تو شوکم. شمارو بخدا براش صلوات بفرستید خدا زندگیشو سروسامان بده. من از قبل تایپ نکردم. پس خواهش میکنم تند تند پست نزارید که صفحات بالا نره منم تند تند تایپ میکنم.
تا یادمه تو بچگی خانواده شلوغی داشتیم. ۹ تا بچه بودیم که خواهرم فرزند بزرگ پدرمه. مامانم از پدرم ۱۵ سال کوچیکتره بخاطر همین همیشه خدا اختلاف داشتند. همیشه مادرم صدای داد و بیدادش تو خونمون بوده الان ولی زن آروم تری شده چون همه ی بچه هاش ازدواج کردند و متوجه شده که پدرم رو باید حفظش کنه برای خودت و دوران پیری. مادرم ۶۵ سالشه الان و پدرم داره پا به دهه ۸۰ میزاره. خدا برام حفظشون کنه. فاصله ی بین ماها ۳ تا ۴ ساله و خواهرم بخاطر اینکه بتونه کمک حال مامانم تو بچه داری باشه ترک تحصیل کرد و نشست تو خونه. اینم بگم که خواهرم دختر ساده ای هست یعنی زود باوره و چون خودش بسیار صادق هست باور میکنه. یادمه من ۵سالم که بود خواهرم از صبح زود بیدار میشد به من وداداشم صبحونه میداد لباسمونو عوض میکرد و میبرد با کلی لباس دیگه تو حیاط میشست ناهار اماده میکرد بعدشم مینشست سر قالی بافیش!