زنونگی‌ رو از زن‌بابام یاد گرفتم!

میدونید چرا همیشه اولش قشنگه ازدواج ولی رفته رفته اصطلاح سرد شدن طرفین و تکراری شدن رو به خودش میگیره؟

یا بیشترین صحبتی که میشه اینه:

شوهرم نسبت بهم سرد شده و مثل قبل نیست( جدا از بحث اینکه خیلی از چیزا مقصرش مردان

من الان فقط میخوام بخشی که به من و شما مربوطه رو بگم پس نگید شوهر بَده چی میشه😂)

خانوما

یه اصلی هست به نام شُکوهِ مَرد

ینی چی

ینی اول زندگی،من و شما میایم این شکوه رو به مردمون میدیم ولی بعد از مدت طولانی دیگه این شکوه رو به مرد نمیدیم هیچ!ازش میگیریم

چجوری؟

مثلا میزنم با خودم و زندگی خودم(منِ نوعی)

شوهرمن تو زندگی سالِ اول

من:عشقم پفک میخوام هوس پفک کردم میشه واسم بخری

شوهر:چشم(مثاله حالا نگید شوهر من هیچوق نگف چشم)

سال دوم: یه پفک بخر واسم

شوهر:باشه

سال سوم: پفک

شوهر:خب

سال چهارم: یه پفکم واسه ادم نمیخری 

شوهر: پاشو برو خودت بخر

و غیره

تو سالای اول نحوه گفتن خیلی موثر بوده معلومه؟ نحوه واکنشام همینطور

این یه مثال خیلییی ساده و سطحی بود

یه مثال دیگه که واسه هممون اتفاق افتاده رو میگم 

سالای اول زندگیمون وقتی همسرمون میاد داخل(از بیرون،حالا سرکار بوده یا هرچی)

میپریم میریم ماچ و بوسه تقریم میکنیم و خوشامد میگیم

شرط میبندم همتون بلااستثنا اوایل زندگی حداقل یه رژ رو لبتون بود وقتی همسرتون میومد خونه

الان چی؟

حس شکوه و پذیرفته شدن مرد به همون لحظه ایه که شما میری ازش تشکر میکنی بابت اون پفکی که واستون خریده

حس شکوه مرد به اینه که حس نکنه داری بهش زور میگی

خانوما فقط کافیه حس کنن داری بهشون زور میگی

دیگه تمومه

زور گفتن ممنوع

پس لحن و کلمات درخواستیتو درست کن

میخوای بری خونه‌ی مادرت ولی همسرت اجازه نمیده از روی کِرمِ درونش؟(عامیانه و خودمونی میگم باعرض پوزش)

جمله رو عوض کن ببین چی میشه:

انقد دلم میخواد برم مامانمو ببینم(با لحن کشیده و معصومانه مث گربه‌ی شرک😂😂)انقد دلم واسش تنگ شده(هراز گاهی رد گم کنی بگید انقد دلم میخواد بریم خونه‌ی مادرت یهو دلم تنگ شد واسش)

شما بشین و معجزه رو تماشاکن

اینی که بهتون گفتم رد خور نداره

به علاوه اینکه تشکر فراموش نشه

یکی از اساتید بزرگ روانشناسی میگفت

خانومم نشسته بود جلوی تلوزیون داشت مکه رو نگاه میکرد

میگف منم سرم گرم کارام بود یهو دیدم با یه حالت مظلومانه ای گفت انقد دلم میخواست الان اونجا بودم🥺

بعد یه لبخند پراز غم و خواهش به من زد و پاشد رفت به بقیه کاراش رسید

میگه من تو اوج بدبختی رفتم پول تهیه کردم تا بفرستمش بره!

نگید اون پول داشت اون عاشق زنش بود

نه

اون ادم بیشتر از ۲۰ سال تجربه زندگی مشترک داشت و مثل بقیه یه زندگی عادی داشت