خودش و خانوادش تو مجردیش رفته بودن تو نخ شوهرم ک بیا دختر و مارو بگیر دختره هم ب شوهرم پیام میداده نظرت راجب حرفاشون چه و این حرفا،شوهرمم بهش محل نمیداده چون بشدت متنفره از خودش و خانوادش...چون چهارسال با شوهرم دوست بودم تو جریان همه چی بودم باجزئیات....بعد الان که عقد کردیم ویه ماه دیگه عروسیمه،تحفه خانومم با یکی دیگه عقد کرده ولی میاد میشینه خونه مادرشوهرم میگه وااااییی من نخواستم شوهرم تو فشار بیفته رفتم ارایشگاه یه ملیونی رزو کردم شما چطور دلتون اومد سه ونیم بدید به ارایشگاه؟یا لباس عروسم پونصدی شد....بعد دیروزم اومدن نشستن خونه مادرشوهرم خواهرش بهش گف زهررررره فردا ببریم لوسترا رو وصل کنن یهو دختره گف آبجی پرده هامونم مونده پنج تومن باید بدیم پرده هیچ تسویه نکردیم هنوزاااا،بعد مامانش گف کابینتاهم که حاضر نشده.....همه اینا بخاطر این بود ک من کابینت و پرده و لوستر نزدم برا خونه،چون وظیفه نیست اصلا و کسی تو شهرمون همچین رسمی نداره که برا جهاز این چیزارو هم تقبل کنه...احساس میکنم ایناهم دروغ میگفتن و هزینه های طرف دومادم به اسم خودشون میزدن تا بگن ک ما اینجوری سنگ تموم گذاشتیم....مادرشوهرمم یه آه کشید...
واقعا موندم چیکار کنم چه جوری حال این دختره رو بگیرم یعنی؟ باسیاستا بگین لطفا ب کمکتون احتیاج دارم