2703
2553
عنوان

داستان عشقی داداشم

17863 بازدید | 249 پست

تو تاپیکای قبلم گفتم داستان زندگیمونو، ما خیلی سختی کشیدیم پدر داشتیم ولی نداشتیم، هیچوق برای ما نبود،از شکم ما میزد نمیدونیم کجا خرج میکرد.خلاصه خیلی سختی دیدیم.


بابام ک خونمون ازش جدا شد شرو کرد ب تهدید(اخه یکبارم با گاز میخاس خفمون کنه و خوشبختانه ما زنده موندیم)


خلاصه مجبور شدیم بریم یه شهر دیگه زندگی کنیم.


خلاصه هم مادر هم برادرم میرن پی کار و جفتشون توی یه شرکت باهم مشغول بکار میشن.


چن ماهی اوکی بود، تا که داداشم با یه دختر قد کوتاه تپل با چشای درشت ک همچین مضلومش میکرد نمیتونسی فکرشم کتی پشت این چهره مضلوم یه دختر کثافت قایم شده.

نيستَمِتون ، نه همتون ،بيشترتون

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2720

خلاصه هی چش تو چش شده. این لبخند زده اون لبخند زده.


یروز از شرکت تعطیل شدن ،توسرویس وقتی دختره پیاده شد اینم از مینی بوس پیاده شد رف دنبالش، توی دوسه جمله دختره شمارشو راحت داد با خوش رویی.


دوس شدن بیرون میرون رفتن.داداشم هی میگف خیلی دختره خوبیه

نيستَمِتون ، نه همتون ،بيشترتون
خلاصه هی چش تو چش شده. این لبخند زده اون لبخند زده. یروز از شرکت تعطیل شدن ،توسرویس وقتی دختره پ ...

دختره بزرگتره؟

دلتنگ چهره ای هستم که نمیدانم خاک با آن چه کرده 😔
2714

هی باهاش میرف میومد

شد چند ماه، برنامه چید همگی بریم بیرون، من مادرم داداشم، دختره مامانش داداشش،

حالا چجوری؟ الکی قرار شد دختره ب مادرش اینا بگه یه همکار خانوم دارم با بچه هاش میاد، چون واقعا هم همکار مامانم هم بود دگ.

خلاصه اون روز پارک رفتیم قلیون و میوه و تنقلات،

نيستَمِتون ، نه همتون ،بيشترتون

تندتر لطفا

کاربر محترم بفهم و شعور داشته باش که نظر هر شخصی برای خودش محترم و از نظر خودش درسته، اگر شما نظر مخالفی داری دال بر این نیست که شما عالم مطلق هستی و نظرت درسته.. پس با بیشعوری تمام و با الفاظ دور از شان انسانی منو ریپلای نکن

اره دیگه منتظریم

کاربر محترم بفهم و شعور داشته باش که نظر هر شخصی برای خودش محترم و از نظر خودش درسته، اگر شما نظر مخالفی داری دال بر این نیست که شما عالم مطلق هستی و نظرت درسته.. پس با بیشعوری تمام و با الفاظ دور از شان انسانی منو ریپلای نکن

رابطه کشیده شد ب یکسال، اینجوری بود ک مامان بابای دختره هم سر کار میرفتن، یبار میدی مامانه روز کار باباعه شبکار ،یا بلعکس، بعضی وقتا هم هر دو شبکار یا روزکار، اینجوری بود ک وقتای زیادی داشتن.

نيستَمِتون ، نه همتون ،بيشترتون

داداش دختره هم بچه بود همش ۱۳ سالش بود.البته درشت بود انگار ۱۸ سالشه.درشت و مث خاهرش تپل.

خلاصه یشب ک دختره وقت داض و ننه باباش رفته بودن مسافرت و این وداداشش تنها بودن، دختره با داداشم خماهنگ میشن و میاد خونمون، ساعت ۹ اینا بود ک اومد، خلاصه حرف افتاد از باهم بودن اینا، ینی خودشون حرفو انداختن ک مثلا ب مامانم بگن ما همو مبخایم، خلاصه حرف اینا،داداشمم توی ۱۹ سالگی دختره ۲۳ خدایا اینا چی میگن.

نيستَمِتون ، نه همتون ،بيشترتون
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز