دوستان سلام
بیاین امشب از معجزه هایی ک ب واسطه امام رضا واسمون افتاده حرف بزنیم از وقتایی ک یهوویی دعوتمون کرده حرمش
بچه تاپیکو ببرین جلو تا فردا حداقل بمونه
اول خودم :
وقتی مجرد بودم شدیدا کسیو دوست داشتم مدرسم نزدیک حرم امام رضا بود نمیدونم چرا شب ولادت امام رضا بدجوری دلتنگ بودم وقتی مدرسه تموم شد اومدم تو خیابونی ک منتهی میشد ب حرم گلدسته ها رو دیدم زدم زیر گریه ک اقا بدجوری دلتنگم اصلا نمیتونستم چشممو از گلدسته ها بردارم همینجوری گوله گوله هم اشک میریختم
بعد ک یکم سبک تر شدم رفتم خونه فردا اون اقا با خانوادش واسه زیارت اومده بودن مشهد و مهمان منزل ما بودن اصلا حالم اون موقع قابل بیان نیست بیشتر واسه اینکه مادر اون اقا میگفت اصلا قرار نبود بیایم دیشب خیلی یهویی قسمتمون شد اومدیم احساس میکردم امام رضا صدامو شنیده
حالا بعدیشو پست بعد میگم