تو زندگیم مصیبت زیاد دیدم یادمه خواهرم باهام عین دشمن بود با اینکه وضع مالیش توپه توپه اما هیچوقت بهم قرض نداد درحد دویست تومن برا اون عین پول خرد بود وقت عروسیم چنان قشقرقی راه انداخت که همه طایفه فهمیدن بهش گفتم چندتا از وسایل برقی ت برا شب عروسی بهم قرص بده واسه ابرو داری گفت نداری باید خجالتش بکشی من نمیدم سیم شارزر گوشیش تو خونه بابام گم شد زنگ زد به شوهرم که زنت دزدی میکنه ارزوی شارزر داره میام خونتون میگردم شارزرم پیدا میکنم چند وقت بعد از زیر کابینت خونه مادرم در اومد دوچرخه دخترش کوچیک شده کهنه براش گفتم بده من برا دخترم نخوام بگیرم پولش میدم گفت نه میدم سمساری تو برو یکی دیگه بخرحالا میگن میخوان طلاق بگیرن بخدا خوشحال نشدم اما دروغ چرا خیلی ناراحتم نشدم نمیدونم شاید بس از زمین زمان باریده برام دیگه سنگ شدم هیچی ناراحتم نمیکنه