آقاااااا یه آقایی هست دوست برادرمه دیروز اومده بود خونه ی ما دیدن برادرم اخر موقع رفتن به پدرم گفته بود دارم میرم خواستگاری😐 مااا اصلا باهم ارتباطیم نداریم 😐 منظورش چی بوده اخه یه کاره 😝
منظورش این بود دختر زشتو شما موند رو دستتون منمنگرفتمش😈😈😈😆😆😆😆
وزن شروع》90 وزن هدف》۶۵...پشت کرده ام ب گذشته...ب روزهایی ک با اندوه شب شدند...دشمن شده ام با آنها ک مرا ن تنها یکبار بلکه هزار بار آزردند رو ب آینده ای نشستم ک هیچکدام از آن آدمها و روزهای ملالت امیز،درونش جایی ندارند.مادربزرگ همیشه میگفت:روی زخم های دلت مرهمی نگذار!صبر کن بسوزند و بفهمند دستی نیست برای مداوایشان آنوقت یاد میگیرند با هر حادثه خراش برندارند...گذشته ام را بی هیچ دوایی رها کرده ام،دشمنانم نیز در مخروبه ترین قسمت مغزم.باید یاد بگیرم برای هر رنجشی پماد امید بخشی نیس؛درد را باید تجربه کرد تا دیگر هر زخمی،روح را ب انزوا نبرد...حالا آدمی شده ام بیگانه با انچه تصور میکنی.هرچقدر میخواهی طعنه بزن و کنایه هایت را در دهانت بچرخان!من تنها آینده ای را میبینم ک نه برای تو جایی هست نه روزهای هدر رفته!مادربزرگ قربان دهانت راست میگفتی:مرهم همیشه دوای درد نیس،گاهی باید بی اهمیت بود درد خودش از خانه میرود...!
خب حالا بین جمع خودشون مردونه یه چیزی گفت ه چی کار به حرف بین اونها داری عزیز دلم اگه یه مرد بیاد گیر بده به بحث ما خانم ها بهش میگیم خاله زنک و ازش بدمون میاد > از این کار خودت بدت نمیاد ؟ اصلا ول کن چه اهمیتی داره