همه باعث و بانيا سلين بوده باخل بازياش
وگرنه عجه كه اون بي خاصيت بي غيرت رو ميخواست
اين اومد اون تحفه رو از چنگش دراورد اينم ناچار باباي اونو گرفت تو مشتش
چقدر هم عجه احمقه اين همه ميبينه ياسين اذيتش ميكنه اخر باز ميره طرفش
من جاش بودميه تار موي كاظم رو نميدادم به اون بي شرف
تازه اين همه بلا سر دختره اورده ولش كرده اذيتش كرده مامانش اونقد ازارش داده با هزار بدبختي بچه رو نگه داشته بخاطر ابروي توي خاك بر سر حالا تازه ماهي به دمش رسيده يادش افتاده بابا هست و بچه ام بچه ام ميكنه پسره مزلف حال به هم زن گدا گشنه
اخرش هم عجه خنگ بي خيال همه اينا لابد ميره ور دلش عشقم ياسين ميكنه انگار نه انگار كه همين باعث شده سلين روباه جرات پيدا كنه بخواد بكشتش
خنگول خانوم اون لاله خانوم عذاب وجدان نميگرفت تو الان تو قبرستون بودي و ياسين جونت ور دل قاتلت