خدابیامرز ۳ سال پیش فوت کرد
مادر پدرم
قدیمی بود، درس نخونده بود اما شرف و ادب داشت
زمینگیر شده بود اما تا وقتی که حتی خودش می تونست چهار دست و پا راه بره حاضر نمیشد کسی کمکش کنه در واقع نمی خواست به کسی زحمت بده
۴ تا عروس داشت
وقتایی که عموهام شبا میومدن بهش سر بزنن
تا ۵ دقیقه مینشستن بهشون میگفت بلند شید برید خونتون زن و بچتون تنهان
یه بار یادمه به یکی از عموهام گفت یا نیا یا وقتی میای خانمت همراهت باشه
تو زندگی هیچ کدوم از عروساش دخالتی نمی کرد
خوارکیای خودشو نمی خورد نگه میداشت ما نوه ها که می رفتیم میداد به ما