2737
2734
عنوان

✨🌄✨تاپیکِ جامعِ زندگی پس از مرگ (در جهتِ تسکینِ داغدیده ها)✨🌄

| مشاهده متن کامل بحث + 373117 بازدید | 4015 پست
من ک این مدت خیلی حسود و بد شذم کلا از موقعی ک ازدواج کردم کلی صفت بذ پیدا کردم، از دست اخلاق شوهرم ...

آره منم همینطور، احساس می کنم بعد از ازدواج از خیلی معصومیت هام فاصله گرفتم  خدا خودش به هممون صفای قلب و دل بی کینه و پر از عشق بده

خودمم باردار بودم ک  رفتم دکتر گفتم دلدرد دارم گفت طبیعیه استرلحت کن شب قبلش دلم درد میکرد  ی  چادر اروم ب کمرم بستم خونه مادر شوهرمم بودم رفتم ظرفا  ی  شامو رو شستم زمستون بود حالم اصلا خوب نبود ب شوهرم گفتم پاشو بریم خونه  اومدیم همسرم ی تخم مرغ دور سرم چرخوند از پنجره انداخت بیرون خابیدیم صبح همسرم ساعت ۵رفت سر کار پاشدم درو پشت سرش قفل کردم اون موقع هم ساعت ۷و نیم هوا روشن میشد نزدیک خونمون مدرسه اس ساعت هفت شد گفتم توی دل خودم تو  رو خدا  بزارید ی کم استراحت کنم ی دعای عهد خوندمو خابیدم  تو عالم خاب صدای همسایه رو میشنیدم ک داره میره سر کار اما نمیتونستم بلندشم از جام خواب بهم غلبه کرده بود انگار دیدم ی چیزی داره خودشو میماله ب در انگار ک میخاد بیاد تو بعد ک اومد من پایین مبل خابیدم دیدم ی اقای سفید پوشی بالا سرم نشسته نگو عزاراییله  بهم میگفت منتظری جونتو بگیرم موعدت نشده ب وقتش میام سراغت نگران نباش دیدم ی نفر دیگه هم اومد تو ک انگار حضرت میکاییل بود عزاییل دستشو گزاشت رو شست دستم جونم داشت از نوک سر ک کف کلم باشه در میومد فشنگ سردی پاهامو حس میکردم تا اینکه جونمو گرفت مردم اومدم تلفنو بردارم ب همسرم زنگ بزنم بگم من مردم دیدم نمیتونم تلفنو بردارم چ برسه ب این ک شماره رو بگیرم بعد میکاییل به عزارییل گفت بهش کاری نداشته باش صبح موقع رفتن شوهرش جلو میز تلویزیون واسه سلامتیش صدقه داده منم تو اون دنیا همش میگفتم رحم کن ب بچم ب جنینم رحم کن  اون موقع هم جنین من حدود نه یا هفت هفتش بوددقیقا یادم نیست میکاییل ک این حرفو زد انگار پن رفتم جلو پنجره بیرونو دیدم واقعا بارون میومد و وقتیم من روحم ب جسمم برگشت متوجه شدم بیرون واقعا داشته بارون میومده حس خوبی بود چون دردی تداشتم اما خیلی هم میترسیدم چون تنها بودم و کسی ن صدامو میشنید ن منو میدید بلاخره موقع رفتن ب اذن خدا انگار ی نوری ب تن برگشتو من زنده شدم قبل اینکه عزاییل بره بهم گفت وقتی ک ما رفتیم تو  زنگ میزنی همسرت از سر کار بیاد پیشت تنها نمونی وقتی زنده شدم تموم تنم یخ زده و کبود شده بود ناخنام کلا سیاه بود با چ مصیبتی شماره همسرمو گرفتم گفتم من مردم خدا جون دوباره بخشیده بهم برگرد حالم بده رفتم ک تلفنو بزارم رو سرجاش ک رو میز تلویزیون بود پول صدقه ای ک همسرم داده بود دیدم و وقتی ازش پرسیدم چیه بهم گفت ک صدقه اس قبل رفتن برات گزاشتم اینجا خدا محافظت باشه نمیدونی تموم تنم مور مور میشه بعدش رفتم خونه پدرم هفته ی۱۳رفتم ک واسه سونو گرافی ک ببینم جنسیت جنینم چیه بهم گفتن جنینت تو هفت هفتگی ایست قلبی کرده یعنی من تو  اون مدت این زبون بسته رو با خودم میکشیدم اینورو اونور تو بیمارستان باور نمیکردم ک بچمو از دست دادم  خیلی گریه کردم بعدشم افسردگی گرفتم و  فهمیدم هدف عزاییل بچم بود ن من موعد اون رسیده بوده ن من ببخشید طولانی شد 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

روحشون شادعزیزم 

منم شیش ساله پدرمو ازدست دادم 

اما سه ماهه که دارم باداغ خواهرزاده ی جوونم دست وپنجه نرم میکنم لحظه ای نیست که ازذهنم بره وروزی نیست که اشک نریزم کتاب آنسوی مرزها روهم خوندم چیزی ازدردام کم نکرد 

توی تل گ رام کانال این آقارو داشتم ودنبال میکردم اما زیاد واضح و رسا نبود 

ممنون که تجربتو دراختیارمون گذاشتی برای آرامش دل شما و سفرکرده هاتون صلوات فرستادم 

ممنون میشم شماهم برای امضای من بفرستید 

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊
2731
خودمم باردار بودم ک  رفتم دکتر گفتم دلدرد دارم گفت طبیعیه استرلحت کن شب قبلش دلم درد میکرد &nbs ...

عریزم عجب تجربه ای

 تلخ و عجیب و در عین حال واقعی و خاص


انشاالله که خدا بهترینها رو برات رقم بزنه 



بهار که بیاد تو هم با اولین شکوفه های بهاری میای🤰
عریزم عجب تجربه ای  تلخ و عجیب و در عین حال واقعی و خاص انشاالله که خدا بهترینها رو برات ر ...

ممنونم انشاالله همچنین واسه شما ولی این ی واقعیته من هنوزم وقتی یاد اون روز میفتم هنوزم موهای تنم سیخ میشه

ممنونم انشاالله همچنین واسه شما ولی این ی واقعیته من هنوزم وقتی یاد اون روز میفتم هنوزم موهای تنم سی ...


منم یه اتفاق مشابه همین با کمی تفاوت تجربه کردم 

میتونم حست رو درک کنم 


بهار که بیاد تو هم با اولین شکوفه های بهاری میای🤰
2738

بچه ها واسه شادی روح تموم اموات بد وارث، بی وارث، بلاوارث جمیعا من یقرا الفاتحه الصوات .انشاالله برسه به روح هر کسی ک الان منتظر ی فاتحه از طرف ماست چون اونا دستشون از این دنیا کوتاس

منم مادرم و دوتا از بردارانم و شوهر خواهرم ک برام حکم برادر داشت و بیشتر بردار براش ناراحتم از دست د ...

خدارحمتشون کنه گلم خیلی ناراحت شدم واقعا سخته چون منم هم شوهرخواهرم هم خواهرزادم که پسرش میشه رو ازدست دادم میفهمم 

روز سیزده به در همه باهم بودیم وپنج روزبعد ناگهانی و توبهت و حیرت و شوک خواهرزاده ی جوونم عین گل پرپرشد ورفت چندشب قبلش خواب دیدم پدرم یه جای پرگل و زیبا رو داشت مهیا میکرد تعدادی هم براش کار میکردن حتم دارم پدرم چون موذن بودن جاشون خوبه 

توخواب ناراحت بود ومشکی پوشیده بود ولی یه جای قشنگ و دلبازبود که طولی نکشید این مصیبت به سرمون اومد و گل سرسبد فامیلمون پرپر شد 😢

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز