دوران عاشقیمون یبار که اومد سر قرار از دور که داشتم میومدم با دوستم بودم اونم ازون ور خیابون داشت میومد نزدیکم که شد خم شد حالت نیمه نشسته دستاشو گذاشت روی لبش بوسید و ادای احترام کرد
یبارم تو برف و کولاک زمستون روی موتور دستامو گذاشت توی چیبای خودش یه دیقه یبارم بیرون میاورد و با گرمای دهن خودش گرمشون میکرد
یاد خیابون گردی هامون بخیر عشق من
کاش میدونستم الان کجایی
یاد اون حیاط و شبای تابستونمون
یاد دلتنگ شدنات فداکاریها ت