وای درست میگی تا نکشی درکش نمیکنی واقعا عذاب دنیا بود منکه داشتم واقعا جون میدادم، هرلحظه حالم بدتر میشد بدنم به همه مسکن ها و مخدر ها واکنش نشون داده بود تو اون وضع جراحی و بخیه و نیمه بیهوشی و کاملا دراز کش تا 10 ساعت فقط بالا میآوردم دیگه فقط دلم و روده ام مونده بود بیاد، همه ترسیده بودن دیگه. از مرگ خودم نترسیدم از مامانم می‌ترسیدم که بالا سرم داشت داغون میشد، خیلی وحشتناک بود تصور اون لحظه میگفتم کاش اگه رفتنی بودم جلو چشمش نبودم دیگه خودم این درد بچه از دست دادن بسم بود اما خدا واقعا رحم و لطف کرد.
آیجهان جان من خونریزی داخلی کرده بودم هر لحظه میرفتم توی شوک همه چیزم باخته بودم تنها امیدم این بود،ک به هوش بیام لااقل لوله حفظ شده باشه و تا موقع ک کامل بیهوش بشم فقط،التماس میکردم لولم حفظ کن من چیزی ندارم برا از دست دادن دکتره بهم میگفت تو از کی شروع کردی ک ۲۲ سالگی میخای سومی از دست بدی 😔 ولی بازم نشد ک بشه نشد لوله همراه جنین رفت و منم دقیقا بعد عمل به ماده بیهوشی واکنش میدادم و فقط تهوع ، مامان بیچاره ام تازه بیست روز بود ک کمرش عمل کرد ک باز من اینطوری شدم نتونست بیاد تمام اون مدت بیکس بودم اونجا ، روزی هزار بار سر هر بچم شکستم و بارها بارها فقط شوهرم و خانوادم بردم مرکز سونوگرافی و زایشگاه و اتاق عمل فقط دست خالی .... بعد،از عمل رفتم پیش دکترم گفت تو ک دیدی من بچه ندارم تو ک دیدی من چه وضعیتی دارم چرا کاری نکردی لوله رو ترمیم کنی گفت دختر خوب تو زنده موندنت معجزه هست فکر لوله داری ولی من دیگه خودم یادم رفته بود،یه مادر بودم ک برخلاف دید بقیه برا تک تک این بارداری ها مادری کردم جنینم کوچولو و ریز بود ولی از وجود،من بود و این برا من سخت بود خیلیم سخت ، بارداری داخل رحمی قربون خدا برم از اول جاش اونجاست و هر چیزی باشه قابل کنترله ولی خارج رحم خدا نصیب هیچکس نکنه ، اینا رو گفتم عزیزم بدونی ک میفهمم چی میگی کشیدم الان داغت تازه هست روحیت داغونه همه اینا رو حق داری ولی ماها دیگه پوستمون باید کلفت بشه و بجنگیم چون هیچ چیز به راحتی بدست نمیاریم و پس توکلت بخدا ❤
الهی بگردم آرسامی تو هم خونریزی داشتی، یادم نبود متاسفانه منم خونریزی داخلی داشتم اما عجیب اینجا بود من اصلا درد نداشتم برا همین دکترا میترسیدن عمل کنن، دکتر آخر گفت من به خاطر بچه ریسک نمیکنم عملت نکنم، خونریزی کردی خطرناکه حتی شده شکمتو الکی باز کنم فقط مطمئن میشم علت خونریزی داخلی چیه.منم کلی التماس اون بی رحما کردم که ترمیم کنید، بازم برداشتن.
من سالم بودم با پای خودم رفتم اتاق عمل، دفعه قبل تا قبل زایمان یه ریز گریه میکردم، ولی اینبار اصلا جلو چشمشون گریه نکردم، چون دقیق نگفته بودم موضوع چیه ، دم اتاق عمل از حال رفتم، از فشار زیاد داشتم می ترکیدم، فقط با مشت میزدم وسط سینه ام نفسم بالا بیاد. من حتی به مامانم نگفتم قراره چه بلایی سرم بیارن، گفتم جای بچه درست نیست میگن باید برداریم، دیگه نخواستم حداقل وقتی منتظرمه اذیت بشه، فک میکرد کورتاژ میکنن همش میگفت نترس منم کورتاژ شدم ، بعد عمل یه لحظه یادمه میگفت آروم باش کورتاژ که اینقد درد نداره، خلاصه تو رفت و آمد دکتر و پرستار و صحبت هاشون آروم آروم فهمیده بود. از خودم بدم میاد اینقد اینارو عذاب میدم. ذره ذره حالت حال منه کاش کسی دیگه ای نکشه این درد رو. کاش کلا محو بشه این موضوع خارج رحم
آرسام جون ببخشید دردتو تازه کردم حالم خیلی خرابه خیلی.
چه پرونده درخشانی شده چه کلمات تهوع آوری: مرده زایی بارداری خارج رحمی.
تو پذیرش خانومه عصبی سرش شلوغ بود و پایین، کلی سوال و شرح حال گرفت و از آخر گفت سوالی مونده که نپرسیده باشم، گفتم بله، تند گفت خب بگو، گفتم 10ماه پیش تو همین خراب شده بچه اولمو مرده به دنیا آوردم، صورتش و آورد بالا ماسکشکو برداشت با توضیحات من شروع کرد گریه کردن انگار تازه فهمیده بود من از اول چی گفتم. خودمم تازه عمق فاجعه خودمو از حال اون پرستار فهمیدم. با این پرونده خدایا خودت بهمون رحم کن.
دلم خیلی پر بود امروز خیلی شرمنده
عزیزم منم ۵۵روز پیش توی ۴ماه مجبور به سقط شدم،جمجنش تشکیل نشده بود،کاخ امید و ارزوم رو سرم آوار شد،تا آبانماه باید قرصای فولیک و مکمل ویتامین بخورم،جای بچم توو دلم خالیه،خیلی تلخ و دردناک بود،تو رو خدا واسم دعا کنید
نه فداتشم این چه حرفیه حق داری بیا برامون درد و دل کن ، عزیزم من اصلا خونریزی نداشتم حتی یه لک کوچک همچی هم خوب بود حتی بتا در ۴۸ ساعت قشنگ دو برابر شد ولی بازم خارج رحم بود ک دکتر تعجب کرد گفت بتا تو خارج رحم اینطوری بالا نمیره ولی برا تو بی شانس دقیق هم هست ، من خیلی عادی و خوب بودم یهو شش هفته و چهار روز از صبح یه دل درد شدید ک به مقعد،میزد و درد شانه گرفتم ک یه دقیقه هم اروم نمیشد،و رفتم سونو اونجا معلوم شد ک تو لوله راستم هست و خونریزی داخلی کرده بودم تو لگن ولی از بیرون بگو حتی یه لک ، و ادامه ماجرا ها
سلام دوستان
من هفته۱۰ بچمو سقط کردم
۴روز پریودمیشم عقب افتاد،یهوخوردم زمین ،رفتم عکس رادیولوژی انداختم!
فرداش بی بیچک زدم مثبت شد!!!!
دیگه استرس و....اینا داشتم،من۱۰ هفته بودم ولی بچه۶هفته مونده بود پرسد نمی‌کرد!
بعد هم خود ب خود سقط شد
ایجهان عزیزم دوسع روزه فهمیدم چه اتفاقی افتاد برات واز ته دلم برات ناراحت غمگین شدم چون نمیدونستم چطور دلداریت بدم یا حرفی بزنم کخ شاید اروم بشی نیومدم اینجا خوب درکت میکنم که نا امیدی یعنی چه من ۶ روز که برای من سالها گذشت تو بیمارستان بین امید وناامیدی بودم عزیز دلم دعات میکنم خودتو به خدا بسپار وتوکل کن به خودش به خاطر پدر مادرت که میدونم چقدرربرات عزیزن روزهای خوب میرسع شک نکن صبور باش
