مريم جون مي خواستم براي سعيده جان بنويسم اي كاش من جاش بودم امروز صبح دوست داشتم زلزله مييومد فقط من رو مي برد
عزيزم گفتم كه ايمانم ضعيف شده
غير از دلتنگي پسرم
ترس از دست دادن عزيزام داره منو از پا در مياره
هنوز خسته و بيمار پسرم هستم
بابا هم مريض شدن
خيلي دوست داشتم بچم رو بابام بغل كنه😭😭