هم شوهر من هم داداشم دو تاشون کارمندن سه سال پیش به پیشنهاد و اصرار شوهرم چند تا وام گرفتن به نام شوهرم مغازه ای زدن قرار شد داداشم چون پسندش خوبه فقط داداشم بره از تهران و بندر عباس و بانه اینجاها جنس بیاره وایستادن هم وقت کرد بیا کمک بقیه چیز ها با شوهر من خلاصه مغازشون تقریبا فروشش خوب بود شوهرم و داداشم دو تا خونه ثبت نام کردن ماشین قسطی برداشتن از درامد مغازه پرداخت میکردن
همه حساب کتاب ها با شوهرم بود یک وامی هم گرفت قبلا اجاره میداد مغازه رو رهن میداد تا داداشم اصرار برادر خانمش بیاره شاگرد داخل مغازه جوراب و از این چیز های جزئی واسه خودش بفروشه
خب
با شراکت هزار درصد مخالفم، ختم به خیر بشه
شوهرم مخالفت کرد گفت من ابم توی یک جوب با برادر خانمت نمیره اصلا تا چند جا شوهرم شنید عروسمون گفته اره می خوام برادرم بفرستم داخل مغازه تا از حساب کتاب مغازه سر در بیاره به ما هیچ پولی نمیرسه به گوش شوهرم شنید گفت حالا اینجوریه من دیگه شراکت نیستم بیا حساب کتاب بکنیم من واگذارش میکنم دیگه خسته شدم
برادرم و عروسمون اول گفتن نه اینجوری بده شوهرم اصرار یا مغازه رو بردارین یا بدیمش به یکی دیگه من خسته شدم ، خلاصه مغازه رو داداشم برداشت برادر خانمش هم وایستاد داخل مغازه حالا خبر دار شدم کلی بدهی بالا اوردن نمی دونم چه بلایی سر مغازه اوردن
خب مگه شما پولتونو نگرفتید جدا نشدید
اونو دیگه خودشون کردن با خودشون.
اون زمان که نگا نکرد تو خواهرشی و اجازه داد زنش به شوهر تو تهمت ناروا بزنه اون دلش برا تو نسوخت دلت ازین حرفا بشکنه الان که دستی دستی خودشونو بدبخت کردن تو دل میسوزونی؟ حرفی که زن داداشت زده بود کم حرفی نبود عملا شوهرتو با دزد یکی کرده. حالا بذار یکم سختی بکشن حساب کار دستشون بیاد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
