2703
2553
عنوان

.........خاطره اولین باری که پریود شدین!!!.........

| مشاهده متن کامل بحث + 372791 بازدید | 296 پست
سلام مرسیم جان خوبی ؟سامی گلت خوبه ؟وای چقدر دلم برات تنگ شده بود پاک ما رو فراموش کردی و یه سراغی هم ازمون نمیگیری من همش به فکرت بودم ولی نمی دونستم کجا پیدات کنم وازت سراغی بگیرم که تا الان اینجا پستت رو دیدم ......ههههههه ولی شیطون بودی هاااااا طفلکی خواهرت

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

من مامانم از از کلاس پنجم بهم گفته بودم ممکنه برام چه اتفاقی بیفته چون از سوم دبستان جی جی داشتم در میوردم خونه همسایه امون داشتم طناب بازی میکردم که دیدم دل درد شدمر فتم دستششویی دیدم لباس زیرم یکم خونی شده دویدم رفتم خونه ام مون وبه مامانم گفتم همون موضوعی که شما گفته بودین برام اتفاق افتاده وبهم نوار داد مامانم ومقداری پارچه اتو زده...کلاس اول راهنمایی بودم تابستونش که می رفتم دوم...برام سخت بود بچه اول بودم من ومامانم هر دو بی تجربه بودیم
من وقتی‌ برای اولین بار پریود شدم ۱۰ ساله بود کلاس پنجم بودم.شب قبلش رفتم شهر بازی اصفهان بودیم.اون شب هوس کردم برم قطار وحشت که توی تونل میرفت تاریک بود و مرده و اسکلت ازش بیرون می‌اومد وقتی‌ از قطار پیاده شدم خیلی‌ ترسیده بودم و گریه میکردم.خلاصه شب اومدم خونه خوابیدم صبح که رفتم دستشوی دیدم بله یه چیز قرمز اومد بیرون اومدم تو حیات داد میزدم مامان از من خون میاد باور کنید اینقدر هوار کشیدم که همسایه بغلیمون هم فهمید.دیگه جونم براتون بگه مامانم نوار بهداشتی برام تهیه کرد و گفت جریان چی‌.بعد از ظهرش هم اومدم تو کوچه با پسر همسایمون وسطی بازی میکردم آخه خیلی‌ کوچیک بودم همش ۱۰ سالم بود تازه امتحان نهایی هم شروع شده بود.
2720
برای من ماجراش یه کم جنایی بود.

دبستان که بودم , من هم مثل خیلی از بچه های دیگه هیچی از پریود نمی دونستم. البته چون دوستام یه کم خلاف بودن , تمام چیزهای ممنوعه و روابط رو می دونستم , ولی مهم ترین چیز که پریود باشه رو اصلا روحم خبر نداشت.

یادمه اون زمان که سوم دبستان بودم , یه روز توی مدرسه خیلی سرو صدا شد. یک عالمه دختر نشسته بودن دم در دستشویی و یکی گریه می کرد , یکی می خندید, یکی حالش بد بود ...خلاصه بلبشویی بود.
من هم که فضولیم گل کرده بود , رفتم دیدم توی دستشویی یه نوار بهداشتی خونی افتاده!! (واقعا ببخشید بچه ها)

من یهو شوک برم داشت و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که یکی رو کشتن و خونش رو با دستمال پاک کردن و انداختن توی دستشویی مدرسه ی ما!! بعدش هم ناظم اینا نوار رو برداشتن و ماجرا به ظاهر فراموش شد , ولی خاطره ی اون نوار از ذهن من پاک نشد!

یادمه کلاس دوم راهنمایی بودم و مامان اینا رفته بودن مسافرت. تا اون موقع یه چیزایی از پریود می دونستم چون خداییش معلم حرفه و فن ما در این مورد واقعا سنگ تموم گذاشته بود و همه چیز رو برای ما گفته بود . حتی گفته بود که اگه لباسامون خونی شد با چی بشوریم.
خلاصه.. من تو مدرسه بودم که احساس کردم خیس شدم! با وحشت بلند شدم دیدم نیمکتم خونی شد! یهو خاطره ی اون نوار بهداشتی اومد تو ذهنم و یک عالمه وحشت کردم. با ترس این ور و اون ورو نگاه کردم که ببینم کسی منو ندیده!! راستی راستی احساس قتل بهم دست داده بود. زود با دستمال خون رو تمیز کردم و رفتم خونه توی دستشویی نشستم. برادرم که ده سال از من بزرگتره مثل اینکه یه جورایی شک کرده بود , برای همین برام نوار بهداشتی خرید و بهم گفت که بهتره اگه مشکلی هست ازشون استفاده کنم.. البته هنوز که هنوزه سعی می کنم اصلا به نوار بهداشتی نگاه نکنم , چون واقعا برام مثل یک فیلمه وحشتناک می مونه.
راستی بچه ها اون موقع ها من یادمه که تنها مامانا نبودن که خجالت می کشیدن , انگار حتی بچه ها هم از همدیگه خجالت می کشیدن که بگن پریود شدن.

من یادمه یه دختره توی کلاس ما بود که خیلی ریز میزه بود واصلا بهش نمیومد پریود بشه. چون مدرسه ی ما نماز اجباری بود واسه همین اون دخترایی که پریود می شدن رو چادر سیاه می ذاشتن رو سرشون که یعنی اینا پریودن. بعد این دختره همیشه سعی می کرد خودشو مخفی کنه. یه بار که بچه ها ازش پرسیدن پریودی انگار بهش فحش داده بودن!! بیچاره زده بود زیر گریه و می گفت من هنوز دخترم!!!!!!!

ساغر جون جریانایی که گفتی خیلی جالب بود.
منم خاطراته بدی دارم از روزی که پریود شدم .از روزی که فرشمون قرمز شدددددددددددددد و آبروم رفت از روزی که نوار بهداشتیم تو حیاط مدرسه افتاد.وای خدااااااااااااا.چقد بد بود.از روزی که مامانم نوار بهداشتی های جمع شده رو روی پله های پشت بوم دید.(آخه میترسیدم تو خونه یکی ببینه منو و آبروم بره.)کلا خاطرات بدی دارم
مرسیم جون "دوره" رو خوب اومدی!! آره! هر وقت دوره شدین غسل واجبه!!! ههههههه
ولی در مورد خواهرت خیلی بدجنسی کردی برو از دلش در بیار. اگه اون می خواست خاطرشو اینجا تعریف کنه چی می گفت؟!!

ساغر جون تو هم جالب نوشته بودی. واقعاً جو مدرسه های اون موقع خودش حکایتی بود. یادمه دخترا چقدر با همدیگه بحث می کردن که ما الان دختریم یا زن شدیم؟!!!! حالا فرق اینا با هم چی بود فقط خدا می دونست!
درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر...درین سراچه بازیچه غیر عشق مباز
2714
سلام صبح همگی بخیر.
ممنونم که از این موضوع استقبال کردین و وقت گذاشتن خاطره هاتون رو تعریف کردین.
..........
متاسفم که از این موضوع اشتباهی 2تا تاپپ درست کردم ولی بلد نیستم که اون یکی رو پاک کنم.اگر کسی میتونه راهنماییم کنه.
.........
چند نفر اونجا پست گذاشتن که من میارم تو این تایپ
باران بارانه عشق مامانه
نادیا
پست ها: 349 | عضویت: 28/3/1388

1390/2/28 10:10 ق.ظ

ن یادمه تابستون تازه قبول شده بود کلاس سوم راهنمایی رو مامانم هم تازه زایمان کرده بود یه خواهر کوچلو برام اورده بود منم تو این هیری ویری پریود شدم ههههههههههههه مامان منم اونقدر تابلو بازی در اورد ا بابام فهمید منم اونقدر خجالت کشیدم اولش ولی وقتی دیدم را به را برام اب نیات و گل گاو زبون دم می کنه خوشحالم شدم
باران بارانه عشق مامانه
گلناز
پست ها: 1,461 | عضویت: 9/4/1389

1390/2/28 2:43 ب.ظ

اونروز یکی از بچه ها محکم لگد زد توی پشتم و م حس کردم یه چیزی ازم اومد و زود رفتم دستشویی ولی میدونستم این پریوده
رفتم به نازممون گفتم اونم محکم خوابوند توی گوشم و بعد هم ماچم کرد
من که ترسیده بودم گفتم خانوم چرا مارو زدین مگه خودتون نگفته بودین اگر اینجوری شد بیایم به شما بگیم اونم خندید و گفت چرا زدم که بچگی از صورتت بره
شبشم مامان و بابام برام کادو خریده بودن
باحال بود
باران بارانه عشق مامانه
طلسی آبی
پست ها: 670 | عضویت: 9/4/1389

1390/2/28 3:13 ب.ظ

منم یه شب که مامان بابام رفته بودن مهمونی شدم. با خواهرم تنها بودیم. رفتم دستشویی دیدم بلهههههههه منم بالاخره شدم. (من قبلا در موردش می دونستم هم از طریق خانواده و هم از مدرسه). اومدم به خواهرم گفتم اونم وقتی مامانم اومد سریع بهش گفته بود. من داشتم سر ظرفشویی دست و صورتمو می شستم که مامانم یهو صدام کرد تا برگشتم یکی خوابوند تو صورتم، چون صورتم خیس بود یه صدای عجیب غریبی داد که بابام و داداشام ریختن تو آشپزخونه که چی شده چرا بچه رو می زنی ولی مامانم با یه لبخند ملیح به بابام فهموند چه خبره. بعد از اون سیلی چون ترسیدم تا 6 ماه بعدش نشدم
باران بارانه عشق مامانه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687