2726
عنوان

.........خاطره اولین باری که پریود شدین!!!.........

| مشاهده متن کامل بحث + 373389 بازدید | 296 پست
من 13 سال و دو ماهم بود. بهمن 73 کلاس سوم راهنمایی بودم.

از مدرسه برگشتم. رفتم دستشویی. یهو دیدم شرتم کمی خونیه. همون جور سر پا داد و هوار راه انداختم و خواهر بزرگمو صدا زدم.

اونم اومد و گفت چی شده. گفتم کمی خون دیدم. گفت ببینم. منم خودمو پوشوندم فقط شرت رو نشونش دادم کمی. اونم خیلی خونسرد گفت پریود شدی. و برام نوار بهداشتی آورد.

خیلی زور داشت بهم. میدونستم نزدیکه ولی باورم نمیشد منم بشم.

چه نوار بهداشتیای بیخودی بودن. همش تو ذهنم نوار بهداشتی بالدار طراحی میکردم که چند سال بعد ساخته شد.

دیگه تا شب مامانم و خواهرام بهم میگفتن مبارکه و من خجالت میکشیدم

نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

من کهنه میذاشتم روش هم نوار بهداشتی تا لباسام لک نشه. با این وجود گاهی میشد.
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔
2728
شیوا
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔
من یادم میاد تابستون دوم راهنمایی بودم یعنی مهر میخواستم بری سوم وما مسافرت بودیم ......توی پارک وسایلو گذاشته بودیم که ناهار بخوریم وبریم دستشویی که دیدم بعله ...................منم تندی اومدم به مامانم گفتم ......

نمی دونم چرا مامانم یه غمی اومد تو صورتش .........هنو ز چهره اش که خنده به لباش خشک شد جلوی چشممه ........بعدها که ازش پرسیدم گفت اون لحظه به خودم گفتم دیگه دخترم بزرگ شد.........خانم شد ......... ترس برم داشت .......حالا خودت مادر میشی میفهمی .........هنوز که مامان نشدیم بفهمیم ...............

نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمی کند ........من از سکوت موریانه ها میترسم
من تا پنجم دبستان هیچی از این موضوع نمی دونستم. یه روز یکی از همکلاسی هام یه چیزایی در این باره گفت (حالا نگو اون مامانش تازه این مطلبو بهش گفته بود و اونم کلی ذوق زده بود که همچین موضوعی رو می دونه!) خلاصه من خیلی مطلبو نگرفتم و کلی سوال در موردش واسم پیش اومد ولی نه از اون پرسیدم و نه به کسی چیزی گفتم. یه دوست دیگه هم داشتم که فوق العاده با هم صمیمی بودیم و مامانامونم بیشتر از ما با هم صمیمی بودن. (حتی الانم که در دو شهر متفاوتیم با هم ارتباط داریم!)
خلاصه یه روز معلم بهداشت اومد کلاسمون و یه توضیحاتی داد و آخرشم گفت که بهترین دوست هر دختری مادرشه و حتما برید و در مورد این موضوع با مامانتون صحبت کنید یا اگه روتون نمیشه و خواهر بزرگتر دارید، این وسط از اون کمک بگیرید. ولی من هرکار کردم اصلا نتونستم در این مورد با مامانم حرف بزنم. با اینکه خواهر بزرگتر هم داشتم ولی به اونم نتونستم چیزی بگم. اما اون دوستم که باهاش صمیمی بودم رفته بود به مامانش گفته بود که معلم بهداشت چی بهمون گفته و از اونجایی که مامانامون هم با هم صمیمی بودن، مامان اون به مامان من گفته بود که معلم بهداشت اینا اومده و به ما چی گفته و مامان منم فهمیده بود که من از این موضوع اطلاع دارم واسه همین دیگه چیزی بهم نگفت و منم چیزی نگفتم. خلاصه یه سال گذشت و من اول راهنمایی بودم که یک روز عصر این اتفاق برام افتاد ولی بازم نتونستم چیزی بگم و فکر می کردم می تونم با دستمال کاغذی سر و ته قضیه رو هم بیارم. اما روز بعدش بخاطر لکی که رو لباسم بود مامانم فهمید و بدون هیچ حرفی برام نوار بهداشتی آورد. حالا از شانس من همون شب هم مهمون داشتیم و دامادمون قرار بود واسه شام بیاد خونمون چون خواهرم تازه عقد کرده بود. منم اون شب که برای اولین بار از نواربهداشتی استفاده کردم یه حس بدی داشتم و چون بلوز و شلوار پوشیده بودم همش احساس می کردم که بقیه فهمیدن که من تو لباسم نواربهداشتی گذاشتم!!!!
اینم از خاطره من که برام خیلی خوشایند نبود شاید علت عمده اش هم بخاطر خجالتی بودنم بود ولی اگه یه روز دختردار شم همون سوم چهارم ابتدایی خیلی واضح و ریلکس این موضوع رو بهش میگم تا دیگه مثل من، از اینکه همچین حرفی به مادرش بزنه خجالت نکشه.
من راجع به این موضوع هیچی نمی دونستم. فقط بعد از اینکه مامانم بچه به دنیا آورده بود از پچ پچ های درگوشیش با زنای دیگه احساس می کردم یه خبرایی هست. ولی نمی فهمیدم چیه.
دقیقاً یادم نیست دوم یا سوم راهنمایی بودم. مهمون داشتیم و منم یه دامن آبی رنگ خیلی خوشگل پوشیده بودم و داشتم کلی حال می کردم. یه دفعه داییم که اون موقع مجرد بود بهم گفت لباست چی شده؟! و نیشخند شیطنت آمیزی هم زد. منم نگاه کردم دیدم روی دامنم یک لکه خون هست. خیلی تعجب کردم.
دویدم رفتم لباسمو عوض کردم و دوباره اومدم گفتم خون دماغ شدم! جالبه که هرچی به دماغم و سر و کلم دست می کشیدم اثری از خون نبود ولی عقلم به جای دیگه ای قد نمی داد!!
شب که مهمونا رفتن داشتم مسواک می زدم که یه دفعه ای مامانم با یه نوار بهداشتی اومد توی دستشویی جریانو بهم گفت و طرز استفادشو بهم یاد داد. شوکه شده بودم، اصلاً باورم نمی شد و بهش گفتم نه مامان اشتباه می کنی من خون دماغ شده بودم! ولی مامانم کوتاه نیومد.
این قضیه تموم شد و چند ماه گذشت. منم خیالم راحت شده بود که خبری نیست اون دفعه هم اشتباهی شده بوده. ولی بعد که دوباره شروع شد انگار یه تشت آب سردو ریختن روی سرم. اصلاً نمی تونستم قبول کنم که این اتفاق برای من افتاده باشه و خیلی ناراحت بودم و گریه می کردم. خیلی طول کشید تا تونستم با این قضیه کنار بیام.
اما تازه شروع بدبختی بود. چون من بچه اول بودم و خواهر و برادرام از من کوچیکتر بودن خیلی ازشون خجالت می کشیدم که اونا چیزی بفهمن. برای همین خیلی جیمز باند بازی در میاوردم و بهم سخت می گذشت.
اون اولین و آخرین باری بود که مامانم راجع به این قضیه باهام صحبت کرد.
من بخاطر همین ندونستام و اینکه از خیلی چیزا خبر نداشتم مشکلات زیادی برام به وجود اومد که الان جاش نیست بگم. اون موقع نه کتابی بود، نه مجله ای، نه اینترنتی هیچییییییی. همسن و سالای خودمم فقط یه چیزایی در حد شایعات می دونستن و نمی تونستن کمکی بکنن.
ولی من سعی می کنم با دخترم طوری برخورد کنم که با این قضیه مشکلی نداشته باشه و خجالت نکشه
درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر...درین سراچه بازیچه غیر عشق مباز
شبنم جان خوشحالم که خاطرت رو تعریف کردی.
دریا جان تقریبا 70% به نظر من با این مشکلات رو به رو بودن.
ولی مهم تصمیمی هست که ما گرفتیم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنیم.
باران بارانه عشق مامانه
منم شهریورماه پریود شدم ولی خسیلی کم و اصا هم نمی دونستم چی هست و چقدر زول کشید تا دفعه بعد که تازه رفته بودم کلاس اول راهنمایی روزهای اول مهر دیدم بله لباس زیرم و شلوار کثیف شده ولی به هیج کس چیزی نگفتم روز دوم مامانم از روی لباسم که کثیف شده بود فهمیئ و توضیح داد ولی همش خجالت می کشیدم از اینکه کسی بفهمه تازه به دختر دایی و دختر عمه هام که همسن خودم بودن هم دروغ می گفتم اکه می گفتن پریود شدی.چقدر ماها اون موقع ساده بودیم.
باور می کنیئ من تا کلاس سوم راهنمایی فکر می کرئم زن و شوهر ها هر وقت ازدواج می کنن وقتی خوشون ببخوان خدا بهشون بچه می ده .
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730