۲۲سالم بود و تازه درسم تموم شده بود که مامانمو از دست دادم خیلی بهش وابسته بودم پنج سال گذشت و من هیچ وقت دیگه ادم سابق نشدم دیگه نمی تونم بخندم یه سال بعد این اتفاق شوهر کردم با کسی که ارزوم بود ولی کاش ازدواج نمیک دم همش دلم خونه پدرمه اینکه الان بابام تنهاس چکار میکنه شوهرم هیچچ وقت نتونست تنهایمو پر کنه صبح که من میرم سرکار خوابه شبم تا ۱۲شب مغازست وقتی میاد شام میخوریم میخوابیم خیلی دلم گرفته میگم کاش حداقل شوهر نمیکردم که از ازن تنهاتر نشم
مادرم جای خالیت همیشه همراه من است بعد از تو خندیدن سخت که نه غیر ممکن شد کاش بودی تا دستانت را میگرفتم و دیگر رها نمی کردم دلم برایت تنگ است االهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم نمیشه همشم ک ب فک بابات باشی زندگی ادامه داره
خدامامانتو بیامرزه واقعا سخته
ب مامانمگفتم لااقل هفتاد هشتاد درصدخوشگلیه دنیا ب خاطر توعه خندید شد ۱۰۰درصد😍امیدوارم منم زودتر مامان بشم هرکی خوند برام دعا کنه منم حس مادری رو تجربه کنم❤
از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوههای زیبای جسم و زنانگیاش.(امام موسی صدر)