هفته ۳۸ بودم که رفتم مطب ماما که گرفته بودم برا اینکه بیاد برا زایمانم معاینه شدم وگفت ۱سانتم وبچه درشته ولی لگنم خوبه وتا۴کیلو میتونم طبیعی زایمان کنم.
ومن همه اون ورزشا ودمنوش ها رو میخوردم که تو کلاس ها بهم گفته بود .اما اصلا خبری از درد نبود شدم هفته ۳۹رفتم مطب همچنان ۱سانت بودم وماما خودش به زور دوسانت کرد دهانه رحمم رو واما من هرکار میکردم دردام شروع نمیشد چون ماما گفت تحریکت کردم باید دردات شروع بشن.ولی من اومدم خونه پله بالا وپایین شدم بازم خبری از درد نبود روز یکشنبه ۱۲ خرداد من از ساعت ۳تا ۵بعدظهر یکسره راه میرفتم که دیدم کمر درد اومد سراغم گفتم نه چیزی نیست بازم مثل قبله کمر درد میاد ومیره جدی نیست ساعت ۸شب بود فاصله دردام شد هر ۵دقیقه ۳۰ ثانیه ولی قابل تحمل بود دیگه من اون ورزشا رو انجام دادم قر کمر وبشین پاشو یکم دردم اروم میشد تا ساعت ۶صبح اینجور بودم شوهرمم پابه پای من بیدار بود و ماساژم میداد ساعت ۶وخورده ای بود شوهرم گفتم پاشو بریم زایشگاه دیگه اونم مادرش رو بیدار کرد وباهم رفتیم ولی بازم معاینه شدم همچنان ۲سانت بودم وپیشرفتی نداشتم ماما زایشگاه گفت برو ۲ساعت دیگه بیا ۲ساعت بعد رفتم ولی بازم ۲سانت بودم وسر بچه همچنان بالا ...😣
زایشگاه اجازه خروج نداد وگفت باید نوارقلب بگیریم نوار قلب گرفتن بار اول تکون زیادی نداشت باز چیز شیرین خورد تکوناش خوب بود .ومن زنگ زدم به شوهرم وگفتم محمد امین من نمیتونم دارم میمیرم وهنوز ۲سانتم بیا بریم اهواز برای سز شوهرمم زنگ زد گفتن اهواز بعد ظهر دکترا میان وقرار شد بعد ظهر بریم ولیوبرای بار اخر معاینه کرد دید که کیسه ابم نشتی کرد ومن با ۲سانت بستری شدم. ساعت ۱۱ونیم ظهر بود بستری شدم ولی بازم بدون پیشرفت تا ۴بعد ظهر سرم فشار بهم وصل کردن و من با سرم تو راهرو زایشگاه راه میرفتم ولی هربار معاینه برام دردی بود که میگفتن بدون پیشرفت .تااینکه شدم ۳سانت که کپسول گاز انتونکس رو ماما همراهم گفت بهم وصل کنن تا اون بیاد وقتی کپسول گاز روی بینیم بود اصلا انگار توی این دنیا نبودم ودردای کم رو اصلا احساس نمیکردم ولی دردای وحشتناک رو که میومد جیغ میزدم تااینکه اومدن کیسه ابم رو کامل پاره کردن یه لحظه همه دردام انگار تموم شدن ولی باز شروع شدن تااینکه ماما همراهم اومد وسریع چسب گرم رو زیر شکمم زد ودردام اروم شدن ولی من هنوز ۴سانت بودم که رفتم تو اتاق خصوصی که گرفته بودم. و ماما گفت من یه زیر انداز میزارم رو زمین تو حالت گربه باش تا من کمرت رو ماساژ بدم تقریبا ۱ساعت ماساژ داد ومن زور میزدم اصلا جیغ نمیزدم وفقط زور میزدم که گفت فول شدم تا من میرم وسایل استریل میارم تو زور بزن باز .
تا رفت وسایل استریل برای برش وبی حس اورد من زور میزدم.
تااینکه کمکم کرد رفتم رو تخت زایمان وگفت پاهات بالا بگیر وزور بزن و یه ماما دیگه رو صدا زد بیاد کمکش تا اومد امپول بیحسی برای برش زدن واصلا دردی نداشت برخلاف اون که شنیده بودم تااینکه قیچی برش رو دیدم گفتم میشه برش نزنید گفت خیلی تنگه ونمیشه ولایه برش زدن ولی دردی حس نمیکردم یهو دیدم ماما داره محکم با دو دست فشار میاره رو شکمم تا بچه بیاد بیرون ویهو یه چیز شبیه ماهی سر خورد واومد بیرون واون سوگند من بود که ساعت ۲۰:۴۵دقیقه بدنیا اومد وشد زندگی من .
واینکه از بخیه هام بگم که ۱۰تا بخیه خوردم واینکه من اصلا حس نکردم چون همش حواسم به سوگند بود فقط ۳تای اخری رو حس کردم