گفتم خواهر شوهرم از سر دلسوزی همش بهم میگه طلاق بگیر راحت شو یه سری مشکلات مادی و بی کاری شوهرم هستش امروز جواب شو دادم
چی گفتید
چي گفتي؟؟؟
چي گفتي
دیروز بهم گفت تو خیلی حیف شدی اگه زن داداشم نبودی طلاقتو میگرفتم ميزاستم درستو ادامه بدی و یه کاره ای بشی حیف بودی تو با اون همه معلومات با هوشی و انرژی به جایی نرسیدی و با داداش من داری وقتت و تلف میکنی
خووووووووب
واقعا؟چه خواهر شوهر عجیبی؟
دوستت داره؟از قبل همو میشناختین؟
بوي خون مياد
احتمالا با اين سياست ميخواد پرتت كنه بيرون
من همونجا توپيدم بهش که مگه با وجود شوهرم نمیتونم به جایی برسم و کمک شوهرم باشم هرچند الان ارايشگرم و بی دست و پا نیستم و گذشت نتونستم هضم کنم حرف شو همیشه نشنیده میگرفتم ولی چون باهاش رودربایستی دارم ادامه ندادم آمدم خونه شب خوابم نبرد صبح زنگ زدم به اون یکی خواهرشوهرم که باهاش راحتم و گفت ما هرچی که تو دلم مونده بود و
عجب
بعد خواهرشوهر کوچيکم گفت واقعا متاسفم که فکر کردی ما دوست نداریم اینجوری گفته اون دلسوزی تو رو داره ما بعد از تو آدم حساب نميکنيمش چون زن و بچش اذیت شدن و چون دوست داره اینجوری گفته قسم و آیه
گفت وقتی ميبينه تو کار میکنی و میاری با عذاب خرج میشه و روز به روز شکسته تر دلش ميسوزه و چون شوهرت نصیحت پذیر نیست نمیشه بهش بگیم برو هرکاری و پول بیار واسه همین داره بهت میگه که حیف تو که میتونی خیلی موفق باشی
خودش منو برای داداشش گرفته وو همه جا دلسوزی شو بهم ثابت کرده ولی اوایل عروسی که شوهرم خوب بود و بهم می رسید اون ووقتها دعوا مينداخت الانم با دل سوزي خونه خراب کنش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
24 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
