شوهرم با دوستاش دیروز ظهر رفتن تفریح هنوز هم برنگشته از این عادتا قبلا هم داشته هر بار میخوام سعی کنم نشون بدم که برام مهم نیست رفتی امدی نمیتونم چجوری میتونین حوصله به خرج بدین و غر نزنین آخه بگو جونت در میاد زن و بچتو ببری بیرون اصلا دلم ازش خیلی پره جمعه ها میگم بریم خرید میگه نه جمعه ها من تعطیلم میخوام برم بیرون آخه یکی نیست بهش بفهمونه خوب با زن و بچت برو بیرون از دیروز بهش زنگ نزدم فقط یه بار زنگ زدم ببینم رسیده یا نه ظهر زنگ زده زنگ نمیزنی خبری ازت نیست
شوهرها دیگه رد دادن
مرد خوبیه اما با رفیقاش خوشتره میدونم الان میگین تو خوب باش با تو باشه بخدا همه چیمون خوبه بحث و دعوا نداریم اما رفیق بازه
نامزد من صبح رفته الانم تو راه برگشته رو خودم کار کردم برام مهم نباشه😐😐
بالاخره اونم به وقت واسه خودش و دوستاش احتیاج داره چون ازدواج کرده دلیل نمیشه که نتونه زندگی کنه همونجور که شمام حق داری یه وقتایی برای خودت باشی
من ی سری شوهرم با دوستش رفت شمال زهرمارش کردم هردم میرفت
توام عزیزم با دوستات وقت بگذرون برو مسافرت و اینا
نمیدونم
من باشم نمیتونم بی تفاوت باشم غر میزنم😐😐😐
شوهر من 5 صبح رفته الان زنگ زد گفت ی ساعت دیگه میرسم
عزیزم رابطه ی تو و همسرت چجوریه؟
اون یه روز بره من ده روز میرم تا بفهمه ک نباید بره .نگید حق داره بادوستاش بره و فلان .....من تو مخیلم نمیگنجه همچین رفتاری از مرد زندگیم
به خدا نزارید مردا تنها برن سفر رفته بودیم شمال دوتا مرد باچهارتا دختر اومده بودند حال می کردند یکیشون به شوهرن گفته بود نصف شب مست کرده بودند همشون مریده بودند تو اب
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
