2733
2734
عنوان

وقف برای حیوانات

142 بازدید | 19 پست

یک نفر تاپیک زده بود در مورد حیوانات بعد هم نوشته بود که مذهبی ها نیان. ما هم وارد تاپبک ایشان نشده و خودمان در مورد توجه به حیوانتت در بین مذهبی ها , انهم قرنها قبل از کشورهای غربی و غرب زدگان مطالبی می گذاریم.متاسفتنه برخی فکر می کنند که چون مسامانها (بنا له دلایلی که جای ذکرش نیست )  با اوردن سگ به اپارتمان مخالفند پس مثلا دشمن حیوانات از جمله سگ ها هستند , که البته چتین نیست :


https://www.irna.ir/news/81077783/وقف-هاي-جالب-و-شگفت-انگيز-در-ايران

*** وقف زمين براي اطعام سگ هاي كور در يزد 

ايرج افشار و عبدالوهاب طرار در كتابچه موقوفات يزد از يك وقف جالب در يزد ياد كرده اند: «در روستاي عزآباد» يزد وقف نامه جالبي وجود دارد كه نشان از لطافت طبع مردم آن خطه دارد. در اين وقف نامه كه واقف آن نامعلوم است چنين وقفي ذكر شده است :اراضي نيم قفيز (معادل حدود 75 متر)، منافع آن بايد صرف طعمه‌ سگ كور شود. 



*** وقف زمين كشاورزي براي غذاي پرندگان در اصفهان 

حدود 300 سال قبل هم يكي از موقوفات شهر اصفهان كه در يك وقفنامه اين شهر ثبت شده، زميني كشاورزي وجود دارد كه وقف غذاي پرندگان شده است و طي آن، بايستي هر سال در آن زمين گندم و جو كاشته شود. پس از برداشت محصول و پرداخت حق الزحمه كشاورزان، مابقي گندم و جو براي زمستان انبار شود و در فصل زمستان اين گندم‌ها در بيابان‌هاي اطراف اصفهان كه محل زندگي و رفت و آمد پرندگان است، پاشيده شود، تا پرندگان گرسنه نمانند. 



ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

حتی قرض می کردند برای کمک :


یکی از دوستان شیخ نقل می‌کند که(اینجا): روزی به اینجانب فرمود:

« شخصی از یکی از کوچه‌های قدیمی تهران عبور می‌کرد، ناگاه چشمش به داخل جوی به سگی افتاد که چند بچه داشت، بچه‌ها به پستان مادر حمله می‌بردند ولی مادر از فرط گرسنگی قادر به شیر دادن نبود و از این وضع رنج می‌برد، او بلافاصله به دکان کبابی در همان کوچه رفت و چند سیخ کباب گرفت، و پیش آن سگ ریخت...، در سحر همان شب خداوند متعال به آن شخص عنایتی کرد که گفتنی نیست. »

2728
اره مثلا این کبوترخانه ها که میسازن خیلی خوب و جالبه....فکر میکنن اسمون سوراخ شده فقط خودشون دوستدار ...

همون والا

چقدر دردآور است میخواهی خوب باشی که میخواهی با همه مهربان باشی اما بد فهمیده شوی و بد قضاوت شوی اما با تمام این قضاوت ها مهم نیست من برای خودم زندگی میکنم به عشق خدایی که از همه چیز آگاهست.

اونایی ک میگن مذهبی ها نیان چون حوصله نصیحت و حرفاشون و ندارن

وقف کردن دستشون درد نکنه

ولی حق دخالت تو زندگی بقیه رو کسی نداره

حالا چون یکی ۳۰۰سال پیش چیزی وقف حیوانات کرده

بقیه مڋهبیا اجازه دارن هرجور میخوان حرف بزنن درباره حیوانات؟مخصوصا سگ😒🐀

‏خون در زمین فرو نرفت، روی زمین پخش شد، از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد. هرکس آن را می‌دید، می‌فهمید جایی بی‌گناهی را کشته­‌اند...

حاج مرشد چلویی از عرفای تهران :


یکی از دوستان حاج مرشد  تعریف می کرد: 
 مرشد خود ماشین نداشت. 
من پژو داشتم و گاهی ایشان  را به جایی که می خواست می رساندم. 
شبی حاج مرشد به من فرمود: اگر امشب کاری نداری، مرا با ماشینت به جایی که می گویم ببر ، عرض کردم:«چشم حاج آقا در خدمتم». 
آن شب با حاج مرشد به کوچه پس کوچه های بیرون تهران رفتیم. 
خرابه ای بود که به علت سنگلاخ بودن، دیگر ماشین جلوتر نمی رفت. حاج مرشد از ماشین پیاده شد. 
حس کردم چیزی عبا دارد که از من مخفی می کند. چند قدم که جلو رفت مشاهده کردم سگ مریضی در گوشه خرابه نشسته، تا حاج مرشد را دید، از جا بلند شد و دم تکان داد. 
حاج مرشد کمی گوشت و استخوان جلوی سگ انداخت و کمی ایستاد تا خوردن غذای او را مشاهده کند و سپس به سمت ماشین رفت

منم عاشق حیوونام ولی از سگ متنفرم ازش میترسم

برای مامان شدنم یه صلوات مهمونم میکنی😍احترام گذاشتن به عقاید همدیگه نشونه شخصیت و شعور شماست نی نی یار عزیز قرار نیست تمام حرفام به مزاجت خوش بیاد اینقدر منو نترکون😁
2738

حاج مرشد چلویی : پرهیز از ظلم به مورچه


روزی مرحوم حاج مرشد، در خانه سابق و قدیمی خود که دارای اجاق دیواری بود، فرمود:
آن روزها که جوان بودم، کنار بخاری دیواری نشسته بودم و هیزم در آن می ریختم.
 دیدم هیزمی درون آتش هست که نمی سوزد. 
گفتم: شاید تر است. آن را از اجاق بیرون آوردم دیدم هیزم خشک است. دوباره آ را داخل اجاق کردم.
 دیدم هیزم نمی سوزد، مقداری نفت آوردم و روی هیزم ریختم. کبریت را روشن کردم.نزدیک آن هیزم گرفتم. دیدم آتش نمی گیرد. خیلی تعجب کردم هیزم را بیرون آوردم و در هوای روشن بردم. خوب که نگاه کردم متوجه شدم داخل این هیزم، صدها مورچه لانه کرده اندو من آنها را ندیده بودم. 
مورچه ها را به حال خود گذاشتم و به حال خود گریستم. خدا را شکر کردم که نمی خواست من نابود کننده این مورچه ها باشم بعد  فرمود: 
از این ماجرا خاطره ای از پدرم یادم آمد که روزها قبل متجاوز از نود سال پیش با مادرم، از نهاوند به سوی تهران می آمدیم و مال و اشتر داشتیم. 
در وسط راه اتراق کردیم. موقع ظهر بود، مادرم سفره غذا را که باز کرد متوجه شد تعدادی مورچه در آن است . جریان را به پدرم گفت و پدرم فکری کرد و گفت: باید برگردیم! 
مادرم پرسید: چرا؟ 
پدرم گفت: ما که از نهاوند آمدیم. مورچه ها مال آنجا هستند، خانه شان آنجاست و ما آنها را از خانه و کاشانه شان دور کردیم و گناه دارند. 
هر چه مادرم اصرار کرد که عیب ندارد، پدرم قبول نکرد و آخر سفره را با همان وضع جمع کردیم و به منزل برگشتیم و به پدرم مورچه ها را در محل خودشان رها و آزاد ساخت و گفت: 

بعضیا دیگه نمیدونن ب چ طزیقی مذهبی ها رو تحقیر و‌ تمسخر کنن 

حالا مگه غیر مذهبی ها کم دخالت میکنن تو‌تاپیک های دیگ 

طرف تاپیک زده جنس چادر چی بخرم  کلی پست گذاشتن ک چادر چیه ، من حس بد میگیرم از چا دریا و ازین جور حرفا  یا تاپیک های اسم مذهبی و غیره و‌غیره 


چقدر دردآور است میخواهی خوب باشی که میخواهی با همه مهربان باشی اما بد فهمیده شوی و بد قضاوت شوی اما با تمام این قضاوت ها مهم نیست من برای خودم زندگی میکنم به عشق خدایی که از همه چیز آگاهست.

الان تو این تاپیک به خاطر سگ هم دعوا میشه یعنی خاااااک 

برای مامان شدنم یه صلوات مهمونم میکنی😍احترام گذاشتن به عقاید همدیگه نشونه شخصیت و شعور شماست نی نی یار عزیز قرار نیست تمام حرفام به مزاجت خوش بیاد اینقدر منو نترکون😁

آخه مذهبی ها  اعتقاد دارن آدم پولی اضافه داشته باشه باید خرج فقیری یا بچه یتیمی یا نیازمندی کنه   اما بعضیا یه حیوون میارن کلی خرج حیوون میکنن و بهش میرسن    در حالی که حیوانات شعور خیلی پایینی دارن احتیاجشون در حد غذا هست نه  نگهداری در حد انسان 

خب بعضیا از سگ متنفرن درسته حیوون با وفاییه خب میترسن ازش درست مث خودم جدا ازین تو قرآن هم اومده حیوون نجسیه حالا باشه تو بذارش رو حیاط خونه ت ازش مراقبت کن دعوا نداریم که با کسی😄

برای مامان شدنم یه صلوات مهمونم میکنی😍احترام گذاشتن به عقاید همدیگه نشونه شخصیت و شعور شماست نی نی یار عزیز قرار نیست تمام حرفام به مزاجت خوش بیاد اینقدر منو نترکون😁
بعضیا دیگه نمیدونن ب چ طزیقی مذهبی ها رو تحقیر و‌ تمسخر کنن  حالا مگه غیر مذهبی ها کم دخالت می ...

والا من نه تاحالا توهین کردم به چادریا نه حرفی زدم بهشون

اگه منظورت منم

ادم از کسی که مذهبیه انتظار بیشتری داره

نه اینکه بیاد تو تاپیک سگ هی بگه شما نجسید شما سگ بازید شما فلانید شما بهمانید😒🐀

‏خون در زمین فرو نرفت، روی زمین پخش شد، از زیر هر سنگ جوشید و جوشید و به راه افتاد. هرکس آن را می‌دید، می‌فهمید جایی بی‌گناهی را کشته­‌اند...

ایت الله بهجت : 

ارتباط ایشان با همسر و اعضای خانواده خصوصا با نوه ها بسیار خوب بود. نوه ها در پناه ایشان آزادی خیلی بهتری داشتند و ایشان خیلی به آنها می رسیدند. عبارت ایشان در مورد نوه ها این بود که اینها جدیدالورود از عالم بالا هستند و معصومند و چون معصومند آدم را به خودشان جذب می کنند .نه تنها بچه ها که همه موجودات و جنبنده هایی که در خانه بودند در پناه ایشان آزادی داشتند. اصلا اجازه سم پاشی و کشتن موجودات را نمی داد و بارها بنده را توبیخ می کرد که مگر نگفتم مگس را نکش! در فصل بهار معمولا مگس به اتاق ایشان می آمد. صبحها هنگام کارها و مطالعاتشان به وسیله بادبزن و یا عصا مگس ها را این طرف و آن طرف می کردند.
 گاهی بنده زودتر از ایشان می رفتم و حساب همه مگس ها را می رسیدم تا ایشان اذیت نشوند. یک بار به من توبیخ کردند که مگر نگفتم اینها رانکش و فقط بیرونشان کن. من به شوخی گفتم نمی شود دانه دانه آنها را بگیری و بیرون کنی، باید چند نفر را بیاوریم که فقط اینها را بیرون کنند تازه دوباره از یک سوراخ دیگری به داخل می آیند. خوب من هم آنها را بیرون کردم فقط از هستی بیرونشان کردم. پدرم گفت پناه بر خدا.
 وقتی با موجودات این طور بودند، بچه ها را که دیگر خیلی دوست داشتند. آیت الله بهجت خیلی سفارش می کرد که برای بچه کوچک چیزی بگیرید تا سرگرم باشند. چون مایل نبود بچه ها سرگرمی های تلویزیونی داشته باشند، می گفتند پرنده ای بگیرید تا مشغول باشند.
 
ندای قدوسی خروس ها در سحر 
یک بار از مراسمی در خیابان می آمدیم و حاج آقا هم بودند و بچه ها گفتند و 3 جوجه برایشان گرفتم. این جوجه ها که به منزل ما آمدند حضورشان برای ما عذاب الیم شد. باید دائما و روزی چند بار احوالات اینها را به پدرم گزارش می دادیم.
 ایشان می پرسید آیا چیزی خورده اند یا نه، جایشان خوب است و ... اگر موقعی از احوال اینها می پرسیدند و ما جواب سردی می دادیم، خودشان گاهی در هوای سرد به حیاط می رفتند و از جای آنها خیالشان راحت می شد تا دورشان پوشیده باشد.
 روزی به من گفت اینها را داخل بیاور. مبادا گربه آنها را بخورد. من هم گفتم پدر جان شاید اینها روزی گربه باشند. ما نباید روزی اش را بگیریم و ایشان گفت پناه بر خدا؛ سپس بلند شد و آنها را به داخل آورد. الان یکی از آنها مانده و تبدیل به یک خروس شده است

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز