خیلی اذیت شدیم تو این دوسه ماه
شوهرم ی خونه قدیمی داغون داشت انبار مغازه بود مادر بی فکرمم اومد دیدش ولی باز نگفت بیا بشین تا خونت اماده بشه
یک ماه و نیمه اومدم خونه ی خودم اصلا نرفتم اونجا
هر روز زنگ میزنه مثلا میخواد بگه خیلی دلسوزمه اصلا خوشم نمیاد ازشون دیگه