2737
2739

من ۲۶ سالمه و ۴ ساله که ازدواج کردم . یه دخملی ۲ ساله هم دارم

تو این مدت احترام‌همه ی فامیل شوهر رو داشتم مخصوصا برادرشوهرام همیشه سنگین و معقول رفتار کردم و بهشون محبت داشتم . هفته پیش اصفهان عروسی دعوت شدیم چون ما بنا به دلایلی فعلا ماشین نداریم رفتن یا نرفتنمون قطعی نبود و رو هوا بود ... که برادرشوهرم که ماشین داره و مجرد با باباش اینا نرفته بود زنگ زد به ما که من دارم میرم اگر شما میایین بیام بریم که ما هم گفتیم باشه و رفتیم شوهرمم بهش گفت فلانی اگه خودت میری ما هم میایم اگه نمیری منم وسیله ندارم نمیرم عروسی حالا بماند که خواهرشوهرم سر اینکه ما ماشین شاسی بلند برادرشوهرو سوار شدیم چه عقده ای بازی و حسود بازی دراورد!!!

خلاصه برگشتیم وسط راه شهر پدرشوهرم اینا اونجام خونه دارن یه دو روز موندیم و برگشتیم...

خانوما خودتون میدونید بچه نوپای دوساله خوب اذیت های خاص خودش رو داره تو ماشین بالاخره بچه اس و نمیفهمه باید ساکت بشینه خدا شاهده من همش سینه ام تو دهنش بود لالا میکرد  شوهرمم میدید خوب داداشش پول بنزین و اینا میده پیش خودش نگه نمیداشت و هر کجا نگه میداشتیم میوه و غذا و فلاکس چای و چیپس و پفک و ... میخرید برگشتیم تهران هم فردا شبش زنگ زدم دعوتش کردم خونمون واسه شام چون مادرش اینا برنگشته بودن من پیش خودم گفتم حالا دعوتش کنم یک وعده خونمون واسه فردا ظهر و شبشم از دو مدل غذایی که درست کردم ریختم تو ظرف دادم برد که خودش داغ کنه بخوره غذای بیرون مسمومش نکنه!!!

اینارو انقدر کامل توضیح دادم که درست قضاوت کنین...

حالا شنبه تعطیله و این قرار فردا دوباره بره شهر باباش اینا دوباره ۳ روز بگردن خوب منم مادرمو از دست دام و خونه بابام اینا کمتر میتونم برم چون در شرف ازدواجه...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

به خاطر همین اخر هفته ها مجبوریم بیشتر بمونیم تو خونه ک خوب دلمون میگیره همون شب داداشش گفت میخوام دوباره برم  منم اخر شبش که رفت گفتم داداشت معلومه این سری از دست بچه کلافه شده تو گفتی اگه رفتی ما هم میایم انگار یه جوری شد...

2738

شوهرم گفت نه تو اشتباه میکنی منم سکوت کردم حالا امروز زنگ زدم به شوهرم که تخم مرغ و نون بگیره اومد خونه نون رو داد دستم از همون در که اومد تو گفت اره تو درست میگفتی گفتم چطور؟؟؟گفت هیچی در مغا ه املاک بابام بودم داداشمم اونجا بود دوباره ازش پرسیدم بهونه اورد که نه جا ندارم و بچه اتون اذیت میشه!!!

گفتش منم جواب دادم گفتم خوب فلانی (اونیکی داداشش) با پسر عمه امون بیاد چون عمه شوهرمم اونجاست یعنی اگه بخ اد ببره مارو اگه داداشش با اون پسرعمه بیاد مشکل جا حل میشه چون ۶ نفریم اگه یکی با اون پسر عمه بیاد ما جا میشیم

شوهرمم بهش گفته اگه نمیخوای ببری روک بگو بچه اتون اذیت میکنه کلافه میشم نمیخوام با من بیایین الکی بهونه جا نیار اونم هیچی نگفته دیگه حالا شوهرم اومد خونه گفت جریانو منم با کمال ارامش بهش گفتم عزیزم ازش طلبکار که نیستیم اصلا دوست نداره ما سوار ماشینش بشیم زور که‌نیس

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

عروسی

خواباالوو | 1 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز