امشب بادوساش میرن استخر تادیروقت.
بعد به زور منو برد خونه مامانش.چون خونمونم کارداشتمو میخام غذااینابپزم گفتم بزور.
رفتیم مادرشوهرم نبود خونه برادرشوهرم بود که شبم دامادشونم میره اونجا.
نرفتم خونه اونا برادرشوهرمم گف برم نرفتم.حالا اومده منو برسونه بحث بحث اعصاب خوردییییی که اره نمیری بمونی خونشون تا ۱۲ شب تنهامیمونی خالت بیاد زود میری پیشش گفتم خالم عین مامانمه با داداشت فرق داره.گف دیگه حق نداری بگی داداش فلانت اینوگف اونوگف چرتو پرت بگی زر نزن ......
قشنگ اعصابمو ریخ بهم هیچی بش نگفتم.فقط گفتم توهم حق نداری بگی فامیل من فان کاروکردع یاچی.
خب خودم خسته کوفته غروب اومدم خونه خونم بمب ترکیده دوهفتس جارونکردم خونمو که هیییچ جمو جورم نکردم یعنی وقت نکردم.واس فرداناهارمم غذانداشم میخاسم شب بزارم.خونه مادرشوهرمم میبودم میخاسم لم بدم یه گوشه چون کسی جز منو اون نبود.غذارم ازاون بگیرم.همه این دلیلارم به شوهرم گفتم.نمیفهمهههه نرود میخ اهنین درسنگگگگ
الان اومد چه رفتاری داشته باشم؟؟؟؟پسره بیشوروووو😬😬😠😠😠😠😠😬😬😬