بچه ها پدرم کارمند شرکت نفت بود و مامانم خانه دار تو شهرستان کوچیک زندگی میکردیم بابام دست و دلباز بود و مامانم خسیس همش میگفت دارم زندگی جمع میکنم؛؛ بعد بابام بازنشست شد و اومدن ی شهر بزرگ و ما هم ازدواج کردیم فوووووق العاده خسیس شدن یعنی ی کارایی میکنن دلم میخاد فریاد بکشم از شدت خساستون؛؛ مگه خسیسی ی خصلت ذاتی نیست؟ بابام که خوب بود چرا اینجور شد؟! الان چن نمونه میگم ببینید واقعا خسیسی هست یا من حساس شدم؟!
خب این که خساست نیست منم موجودی کارتم نمیگیرم تا کارمزد کم نشه
تا زمانی که باجه خلوت باشه منم باشم میرم از همون باجه استعلام میگیرم
نمیرم از باجه بانک دیگه بگیرم داره میگه خیلی شلوغ بوده
بهترین دیالوگی که توی عمرم شنیدم:امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش. و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین...💔
خخخخ بنده خدا.. خوشبحالت بابا داری. بابا باشه فقط باشه حتی عصبی یا غر غرو هم باشه من ۱۰ساله پدرمو ...
عزیزم خدا حفظش کنه من چون دوسشون دارم ناراحت میشم اینکارارو بکنن دوست دارم ابرومند زندگی کنن قراره بمونه برا ما دیگه؛؛ ما کوفت بخوریم خودشون استفاده کنن