شاید خیلی کوچیک باشه ها ولی اینقد دلم خوشحال شددددد ، نشسته بودیم با مامانم و اجیم و نامزدم تخمه میخوردیم ، من با پوست میخوردم نامزدم گفت با پوست نخور معدت درد میگیره ها گفتم خوب حوصلم نمیشه پوستشو بگیرم ، گفت خودم پوست میگیرم برات بعددونه دونه پوست میگرفت جلو مامانمینا دهنم میذاشت 🙈 من خجالت میکشیدم اومدم از دستش بگیرم نمیذاشت خودش میذاش دهنم ، خیلی حس خوبی دارم 🙃