2726
عنوان

لطفا خواهرانه منوراهنمایی کنید

| مشاهده متن کامل بحث + 400 بازدید | 34 پست
مشکلت اینه خیلی جدی شون گرفتی  رضایت اونا برات خیلی مهم شده  ب نظر من محترمانه برخ ...

مشکلم اینه که فک میکنم, مادرشوهرم نباید هیچوقت ناراحت باشه, وایشون برام خیلی مهمه, دلم میخواد همیشه راضی باشه, بقیه شون ذره ای برام اهمیت ندارن چون میدونم حسادت وجودشونوگرفته

عزیزم نرو . کسی  نمیتونه برا زندگی شما تصمیم بگیره که باید بیای یا نیا .. یا که باید با این بی احترامیا بسازی یا کلا قیدشونا بزن . راحتتر هم هستی اومدن قدمشون بچشم دعوت کردن برو.ولی بی دعوت نرو.. 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ولی یمدت طولانی نرم, درسته؟ چون گفتم نمیام, واینکه تحمل ندارم دیگه, بخاطربچم وارامش زندگیم میخوام نر ...

همين كه همسرت پشتته خيلي خوبه اره يه مدتي نرو كه متوجه بشن سر حرفت موندي زماني هم كه خواستي بري قطعا با همسرت برو با همسرتم برگرد شب هم نمون ديگه

عزیزم یاددددت باشه مهم ترین شخص تو زندگی تو خودتی اول از همه نباید بزاری غصه بخوری ...اونم به خاطر کی؟خانواده شوهر که حتی خوبشونم حسوده ؟هیچ کس از خانواده شوهرش راضی نیست که شما باشی مادر شوهر منم اگه باهاش رفت وآمد نکنم ناراحت میشه و من دیدم خودم اذیت میشم برای همین سعی کردم ظاهرا لجشو در نیارم که اذیتم نکنه  و الان در آرامش کاملم حرکاتش و رفتار آزار دهنده اش اصلا برام مهم نیست اون مادر شوهره من ازش توقع ندارم که بخوام از دستش ناراحت بشم خانواده شوهر همینه برای چی غصه بخوری که فردا هزار تا مریضی بگیری ؟سیاست داشته باش و رفتاراش برات مهم نباشه الانم به نظرم کار بدی کردی که قهر کردی جات بودم به روی خودم نمیاوردم هیچ وقت ضعف هات رو نشون نده یه زنگ میزدی ببینی حالش چطوره اون اگه بدی میکنه تو شرمندش کن فقط برای آرتمش اعصاب خودت نه چیز دیگه

2728
مشکلم اینه که فک میکنم, مادرشوهرم نباید هیچوقت ناراحت باشه, وایشون برام خیلی مهمه, دلم میخواد همیشه ...

این حس هم درست نیست 

شما موظفی احترام بزاری همین نه بیشتر 


این راه تو رو رفتم و برگشتم ....

واقعا رها شدم ...

عزیزم یاددددت باشه مهم ترین شخص تو زندگی تو خودتی اول از همه نباید بزاری غصه بخوری ...اونم به خاطر ک ...

اتفاقا کردم قبلااینکاروزیاد, باراخر همسرم رفت خارج ازکشور, یکی ازجاریام دعوتم کرد که تنهانباشم, مادرشوهرم کمردردبهونه کردونییومد, میدونستم حرصش گرفته. چون خودش حتی سراغمم نگرفت شوهرم دوهفته نبود, خلاصه زنگ زدم مامان چی شدین اگه نیازه ببرمتون دکتر و... 

وری الان دیگه نمیتونم. انگارمثل خودشون شدم

ماهی یکبار برو اصلا ب رفتاراشون عکس العمل نشون نده سعی کن نشون بدی ک شادی 

مادرشوهر و خواهر شوهر منم این شکلین هر وقت میرم خونشون یا خواهر شوهرم پشتشو میکنه ب من تی وی میبینه یا با مادرش میرن آشپزخونه پچ پچ میکنن میگن میخندن من اصلا اهمیت نمیدم میگم جهنم خودمو با گوشی سرگرم میکنم

جان مادر بعد از ۴ سال انتظار آمدی 😍خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس،بزرگترین نعمت و با شکوه ترین لحظات دانستنی.... خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ،بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم ....بگذار آرام باشم ...ب کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی ...فاش میگویم این حس را تاکنون لمس نکرده بودم ...اینگونه عاشقی  کردن را خودت ب من آموختی...احساس خودت ب تمام بنده هایت ...آری حس مادری ام را میگویم 
مشکلم اینه که فک میکنم, مادرشوهرم نباید هیچوقت ناراحت باشه, وایشون برام خیلی مهمه, دلم میخواد همیشه ...

خودت و بچه مهمترین چرا باید خودتو بخاطر کسی که اصلا بود و نبودتون براش فرقی نداره اذیت کنید منم فقط سالی یکی دوبار میرم در حد احوالپرسی و اصلا دیگه اونجا نمیمونم

اتفاقا کردم قبلااینکاروزیاد, باراخر همسرم رفت خارج ازکشور, یکی ازجاریام دعوتم کرد که تنهانباشم, مادر ...

ببین واقعا نه که ظاهری گفتم شاید قلبا ازش خوشت نیاد مثل من ولی در ظاهر به هیچ وجه بهانه دستش نمیدم نمیذارم بفهمه من چه خوشی هایی تو زندگی دارم که بهم حسادت کنه اونوقت حسادت باعث میشه لج کنه باهام اگه جوابشو بدم لج میکنه تا یه مدت رو اعصابمه منم به خاطر شوهرم هیچی نمیگفتم حال الانت رو درک میکنم خیلی سخته تو همچین شرایطی بودم ولی قهر بودن حس خوبی نمیدداد بهم هر پنجشنبه و جمعه میرم سر میزنم یه شب میمونم و کلی هم بهش کمک میکنم اونم همیشه ازم تعریف میکنه اونم یه آدمه با کوتاه اومدن و محبت کردن بهش تونستم رامش کنم الانم خیلی اعصابم راحته دیگه دخالت نمیکنه و باورم نمیشه این همون آدمه که اینقدر اذیتم میکرد حتی بین من و شوهرم اختلاف مینداخت

الهیییی... چقد سخته

اوایل حرص میخوردم میومدم خونه گریه میکردم ولی الان میگم حیفه جونمه ک خودمو داغون کنم پس مثل خودشون رفتار میکنم تا حرصمم بخوابه 

الان خیلی راحترم 

مثل خودشون باش

جان مادر بعد از ۴ سال انتظار آمدی 😍خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس،بزرگترین نعمت و با شکوه ترین لحظات دانستنی.... خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ،بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم ....بگذار آرام باشم ...ب کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی ...فاش میگویم این حس را تاکنون لمس نکرده بودم ...اینگونه عاشقی  کردن را خودت ب من آموختی...احساس خودت ب تمام بنده هایت ...آری حس مادری ام را میگویم 
خوشحال میشم بگی نظرتو

عزیزم منم خانواده شوهرم اذیتم میکردن.باعث ناراحتیم بودن رفت و آمدمو کم کردم.مطمین باش رفتارشون رو تغییر نمیدن مگر اینکه تو تغییر کنی

نسبت بهشون بی تفاوت باش چه اهمیتی داره طرز برخورد و حرفهاشون؟بذار هرجور میخوان برخورد کنن و حرف بزن بهشون بی توجه باش کم کم خودشونو جمع میکنن

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

دعا

zaraggjj | 1 دقیقه پیش
2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز