ماجرای قهر و آشتی های من و عشقم
من 5 سالی هست که با یه پسری دوستم و واقعا همدیگرو دوست داشتیم. اما هر دومون مغروریم و اصلا نشون نمیدادیم. چندماهی که باهم دوست بودیم و بیرون میرفتیم گفتش که واست بد میشه کسی بفهمه و بهتره تمومش کنیم . منم با اینکه خیلی دوسش داشتم گفتم باشه تمومش کنیم . رفت و بعد دوسه ماه برگشت که بیا اشتی کنیم . با هم بودیم باز بعد چند ماه گفت که تمومش کنیم باز تموم شد و باز بعد چند ماه برگشت . اینکارو چندین بار تکرار کرد . منم چون واقعا دوسش داشتم هر سری میومد قبول میکردم و باز رابطه عاشقانه ادامه داشت و واقعا تو دوران دوستی هیچی واسم کم نمیزاشت . بار آخر که تموم کرد بهش گفتم دیگه خسته شدم از این رفتارت . رفتی دیگه هیچ وقت برنگرد و من دیگه هیچ وقت با یه آدمی مثل تو ادامه نمیدم و ازت بدم میاد و ...
اونم گفت باشه دیگه برنمیگردم. رفت و بعد سع ماه برگشت قبول نکردم باز سه ماه دیگه گذشت باز پیام داد که بدون تو نمی تونم باز قبول نکردم و این ماجرا تا یکسال ادامه داشت . گفت هرچی میخایی بهم بگو . هرجور میخایی رفتار کن ولی باهام اشتی کن . من هم باز قبول کردم و دوست شدیم .
حالا میگه هر وقت میبینمت یاد حرفهات میفتم که چقد تحقیرم کردی و خورد شدم . حرفهات همش تو ذهنم مرور میشه. چقد التماست کردم . نمی تونم مثل قبل باهات رابطه عاشقانه برقرار کنم. حس می کنم دیگه دوستم نداری و ... .
از یه طرف میترسم بهش محبت کنم و باز بزاره بره و من تحقیر شم.
از یه طرف هم میگه کمکم کن تا حسم بهت برگرده . میگه خیلی خوردم کردی و حسم از بین بردی .
شما جای من باشید چیکار می کنید
خیلللی دوستم داره . هیچ وقت نگفته که نمیخامت .
همیشه میگه واسمون بد میشه بفهمن و بیشتر واسه تو .
بیشتر سر این مسئله تموم می کنه.
اما بعدش میگه تو دورانی که باهات نبودم هر لحظه بهت فکر میکردم .
منم چون دوسش دارم از این که تا بهش دلبسته و وابسته میشم میزارا میره واقعا روحیه ام بهم ریخته ولی پیشش به روی خودم نمیارم که تحت تاثیر قرار گرفتم . اما واقعا به هم ریختم.
شما میگید چیکار کنم ؟؟
