یه جامهمون بودیم دکمون کردن یعنی تویه شهرغریب رفته بودیم خونه برادرشوهرم وشوهرم گفته بودچندروز می مونه من کار داشتم بایدبرمیگشتم شوهرم اومدمنوبرسونه راه آهن جاریم لباسای شوهرمو از اتاق ورداشت آورد دست شوهرم که اینارو جانذاری ساک اونم داد دستش و خداحافظ. شوهرم خیلی دلش شکست و بغض کرده بود که اینجوری ضایع شد جلوی من.یه تعارف هم نکردن که خانم تو که رساندی برگرد بیا.شوهرم این حاریمو خیلی قبول داشت و اصلا انتظار این رفتار و ازش نداشت.یک روز مونده بودیم خونشون.بی محبت هم نبودیم نسبت بهشون کلا.بعدم جلو ما زنگ زد خواهدشد دعوت کرد ما هرروز که تلپ نبودیم خونشون بعداز۶ماه همدیگه رو دیده بودیم حالا موندم چکارکنم.شوهرم میگه توهم بگی بریم من دیگه پاموخونشون نمیذارم ولی من میگم رابطه با برادر رو که به خاطر یه اشتباه یا یه بدجنسی کوچک که نباید قطع کرد.شما بودین چکارمیکردین؟ گله میکردین؟ مامانم یه ضرب المثل داره میگه گله کردن فایده ای نداره وقتی از یکی گله میکنیم انتظارداریم بهش میگیم بیا توجیه کن کارتو. اوکی که میفهمه و شعور داره اصلا کاری نمیکنه که آدم ازش گله کنه اونی هم که نمیفهمه آدم با گله کردن خودشو سبک میکنه