مامان من یه زن فوق العاده ساده ایه که برعکس این زمونه که باید آدم گرگی باشه و بتونه از پس خودش بربیاد نمیتونه اینکارو انجام بده..و اگه یوقت چیزی بگه من از تعجب میمونم چی بگم و هنگ میکنم... عروس بزرگ ما وقتی زن داداشم شد خیلی وضع مالیشون از ما بهتر بود و خیلی خودشو بالاتر از ما میدونست ..مهریه اش هم خیلی بالاس بالای هزار تا سکه..ولی چون داداشم عاشق شده بود دیگه این مهریه رو قبول کرد.. کلا وقتی میاد خونه ما میشینه رو مبل و با هیچکس حرف نمیزنه اگه تی وی روشن باشه زل میزنه به تلویزیون یا با گوشیش ور میره... همین خانم یه مادری داره که بیست و چهار ساعته سیر خام میخوره و وحشتناک بوی سیر میده..وقتی هم میخوادد روبوسی کنه گوشه های لب رو میبوسه و تو بوی سیر رو از اعماق وجودت احساس میکنی....یبار مامان من کله پاچه درست کرده بود و چون زن داداشم دوست نداره و برای داداشم درست نمیکنه مامانم یخورده کشید تو ظرف و براش نگه داشت.. عصر که اومدن خونمون براش گرم کرد و گفت بیا... زنش شروع کرد به گفتن این حرفا که پیف پیف چه بوی گندی میاد عووووق چجوری میخورید اینا رو مامانم خیلی بهش برخورد و بعدا بمن گفت عجب آدم بیشعوریه اینهمه آدم ازون غذا خوردن اونوقت این پیف پیف میکنه...بعد در کمال تعجب بهش گفت خدایی هر چی بد باشه از بوی گند سیر خام که بهتره یعنی من به عمرم انقدر از مامانم راضی نبودم......